( وَ مِنْ خُطْبَةٍ لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ: ) تَشْتَمِلُ عَلى ذِكْرِ الْمَلاحِمِ: اَلْأَوَّلُ قَبْلَ كُلِّ أَوَّلٍ، وَ الاخِرُ بَعْدَ كُلِّ اخِرٍ، بِأَوَّلِيَّتِهِ وَجَبَ أَنْ لا أَوَّلَ لَهُ، وَ بِاخِرِيَّتِهِ وَجَبَ أَنْ لا اخِرَ لَهُ، وَ أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ شَهادَةً يُوافِقُ فِيهَا السِّرُّ الْإِعْلانَ، وَ الْقَلْبُ اللِّسانَ.
أَيُّهَا النَّاسُ، لا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقاقِى، وَ لا يَسْتَهْوِيَنَّكُمْ عِصْيانِى، وَ لا تَتَرامَوْا بِالْأَبْصارِ عِندَ ما تَسْمَعُونَهُ مِنِّى. فَوَالَّذِى فَلَقَ الْحَبَّةَ، وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ، إِنَّ الَّذِى أُنَبِّئُكُمْ بِهِ عَنِ النَّبِىِّ الْأُمِّىّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ ما كَذَبَ الْمُبَلِّغُ، وَ لا جَهِلَ السَّامِعُ لَكَأَنِّى أَنظُرُ إِلى ضِلِّيلٍ قَدْ نَعَقَ بِالشَّامِ، وَ فَحَصَ بِراياتِهِ فِى ضَواحِى كُوفانَ، فَإِذا فَغَرَتْ فاغِرَتُهُ، وَ اشْتَدَّتْ شَكِيمَتُهُ، وَ ثَقُلَتْ فِى الْأَرْضِ وَطْأَتُهُ، غَضَّتِ الْفِتْنَةُ أَبْناءَها بِأَنْيابِها، وَ ماجَتِ الْحَرْبُ بِأَمْواجِها، وَ بَدا مِنَ الْأَيَّامِ كُلُوحُها، وَ مِنَ اللَّيالِى كُدُوحُها. فَإِذا أَيْنَعَ زَرْعُهُ وَ قامَ عَلى يَنْعِهِ، وَ هَدَرَتْ شَقاشِقُهُ، وَ بَرَقَتْ بَوارِقُهُ، عُقِدَتْ راياتُ الْفِتَنِ الْمُعْضِلَةِ، وَ أَقْبَلْنَ كَاللَّيْلِ الْمُظْلِمِ، وَ الْبَحْرِ الْمُلْتَطِمِ هذا، وَ كَمْ يَخْرِقُ الْكُوفَةَ مِنْ قاصِفٍ، وَ يَمُرُّ عَلَيْها مِنْ عاصِفٍ، وَ عَنْ قَليلٍ تَلْتَفّ الْقُرُونُ بِالقُرُونِ، وَ يُحْصَدُ الْقائِمُ، وَ يُحْطَمُ الْمَحْصُودُ.
خبر از حوادث ناگوار
ستايش و اندرز
ستايش خداوندى را كه اول هر نخستين است و آخر هر گونه آخرى، چون پيش از او چيزى نيست بايد كه ابتدايى نداشته باشد، و چون پس از او چيزى نيست پس پايانى نخواهد داشت، و گواهى مىدهم كه جز او خدايى نيست، و خدا يكى است، آن گواهى كه با درون و برون قلب و زبان، هماهنگ باشد. اى مردم! دشمنى و مخالفت با من شما را تا مرز گناه نراند، و نافرمانى از من شما را به پيروى از هواى نفس نكشاند، و به هنگام شنيدن سخن من، به گوشه چشم، يكديگر را ننگريد.
خبر از حوادث خونين آينده
سوگند به آنكس كه دانه را شكافت، و جانداران را آفريد، آنچه به شما خبر مىدهم از پيامبر امين (ص) است نه گوينده دروغ گفت و نه شنونده ناآگاه بود گويا مىبينم شخص سخت گمراهى را كه از شام فرياد زند و بتازد و پرچمهاى خود را در اطراف كوفه بپراكند، و چون دهان گشايد، و سركشى كند، و جاى پايش بر زمين محكم گردد، فتنه فرزند خويش را به دندان گيرد، و آتش جنگ شعلهور شود، روزها با چهره عبوس و گرفته ظاهر شوند و شب و روز با رنج و اندوه بگذرند. و آنگاه كه كشتزار او به بار نشست، و ميوه او آبدار شد، و چون شتر مست خروشيد، و چون برق درخشيد، پرچمهاى سپاه فتنه از هر سو به اهتزاز درآيد، و چونان شب تار و درياى متلاطم به مردم روى آورند. از آن بيشتر، چه طوفانهاى سختى كه شهر كوفه را بشكافد، و چه تندبادهايى كه بر آن وزيدن گيرد، و به زودى دستجات مختلف به جان يكديگر يورش آوردند، آنها كه بر سر پا ايستادهاند درو شوند، و آنها كه بر زمين افتادند لگدمال گردند.