( وَ مِنْ خُطْبَةٍ لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ: ) أَرْسَلَهُ داعِياً إِلَى الحَقِّ، وَ شاهِداً عَلَى الْخَلْقِ، فَبَلَّغَ رِسالاتِ رَبِّهِ غَيْرَ وانٍ وَ لا مُقَصِّرٍ، وَ جاهَدَ فِى اللَّهِ أَعْداءَهُ غَيْرَ واهِنٍ وَ لا مُعَذِّرٍ، إِمامُ مَنِ اتَّقى، وَ بَصيرَةُ مَنِ اهْتَدى.
مِنْها: وَ لَوْ تَعْلَمُونَ ما أَعْلَمُ مِمّا طُوِىَ عَنْكُمْ غَيْبُهُ إِذاً لَخَرَجْتُمْ إِلَى الصُّعُداتِ، تَبْكُونَ عَلى أَعْمالِكُمْ، وَ تَلْتَدِمُونَ عَلى أَنْفُسِكُمْ، وَ لَتَرَكْتُمْ أَمْوالَكُمْ لا حارِسَ لَها وَ لا خالِفَ عَلَيْها، وَ لَهَمَّتْ كُلَّ امْرِىءٍ مِنْكُمْ نَفْسُهُ، لا يَلْتَفِتُ إِلى غَيْرِها، وَ لكِنَّكُمْ نَسِيتُمْ ما ذُكِّرْتُمْ، وَ أَمِنْتُم ما حُذِّرْتُمْ، فَتاهَ عَنْكُمْ رَأْيُكُمْ، وَ تَشَتَّتْ عَلَيْكُمْ أَمْرُكُمْ، لَوَدِدْتُ أَنَّ اللَّهَ فَرَّقَ بَيْنِى وَ بَيْنَكُمْ، وَ أَلْحَقَنِى بِمَنْ هُوَ أَحَقُّ بِى مِنْكُمْ: قُوْمٌ وَ اللَّهِ مَيامِينُ الرَّأْىِ، مَراجِيحُ الْحِلْمِ، مَقاوِيلُ بِالْحَقِّ، مَتارِيكُ لِلْبَغْىِ، مَضَوْاْ قُدُماً عَلَى الطَّرِيقَةِ، وَ أَوْجَفُوا عَلَى الْمَحَجَّةِ، فَظَفِرُوا بِالْعُقْبَى الدائِمَةِ، وَ الْكَرامَةِ الْبارِدَةِ أَما وَ اللَّهِ لَيُسَلَّطَنَّ عَلَيْكُمْ غُلامُ ثَقِيفٍ الذَّيَّالُ الْمَيَّالُ: يَأْكُلُ خَضِرَتَكُمْ، وَ يُذِيبُ شَحْمَتَكُمْ، إِيهٍ أَبا وَذَحَةَ. أَقُولُ: الْوَذَحَةُ الْخُنْفَساءُ، وَ هذَا الْقَوْلُ يُومِىءُ بِهِ إِلَى الْحَجّاجِ، وَ لَهُ مَعَ الْوَذَحَةِ حَدِيثٌ لَيْسَ هذا مَوْضِعَ ذِكْرِهِ.
در اندرز به ياران
ويژگيهاى پيامبر اسلام (ع)
خداوند پيامبر (ص) را فرستاد تا دعوتكننده به حق، و گواه اعمال خلق باشد، پيامبر (ص) بدون سستى و كوتاهى، رسالت پروردگارش را رسانيد، و در راه خدا با دشمنانش بدون عذرتراشى جنگيد، پيامبر (ص) پيشواى پرهيزكاران، و روشنىبخش چشم هدايت شدگان است.
(و از همين خطبه است)
اندرز ياران
مردم اگر شما همانند من از آنچه بر شما پنهان است باخبر بوديد، از خانهها كوچ مىكرديد، در بيابانها سرگردان مىشديد، و بر كردارتان اشك مىريختيد، و چونان زنان مصيبت ديده بر سر و سينه مىزديد، سرمايه خود را بدون نگهبان و جانشين رها مىكرديد، و هر كدام از شما تنها بكار خود مىپرداختيد، و به ديگرى توجهى نداشتيد. افسوس، آنچه را به شما تذكر دادند فراموش كرديد، و از آنچه شما را ترساندند، ايمن گشتيد، گويا عقل از سرتان پريده، و كارهاى شما آشفتهشده است.
تعريف يارانى كه به شهادت رسيدند
به خدا سوگند! دوست داشتم كه خدا ميان من و شما جدايى اندازد، و مرا به كسى كه نسبت به من سزاوارترست ملحق فرمايد به خدا سوگند! آنان مردمى بودند، نيكانديش، ترجيحدهنده بردبارى، گويندگان حق، و ترك كنندگان ستم، پيش از ما به راه راست قدم گذاشته، و شتابان رفتند، در به دست آوردن زندگى جاويدان آخرت، و كرامت گوارا، پيروز گرديدند.
خبر از خونريزى و شكمبارگى حجاج بن يوسف ثقفى.
آگاه باشيد! به خدا سوگند پسركى از طايفه ثقيف (حجاج بن يوسف) بر شما مسلط مىگردد كه هوسباز و گردنكش و ستمگر است، سبزهزارهاى شما را (اموال و داراييها) مىچرد و چربى شما را آب مىكند، ابووذحه: بس كن. (وذحه، نوعى سوسك است، چون ماجرايى با حجاج دارد، او را (ابووذحه) خطاب فرمود، كه اينجا جاى آوردن آن نيست (مىگويند وذحه، سوسك مخصوصى است حجاج را گزيد كه بدنش ورم كرد و مرد)