( وَ مِنْ كَلامٍ لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ ) فِى ذِكْرِ الْبَيْعَةِ: فَتَدَاكُّوا عَلَىَّ تَدآكَّ الْإِبِلِ الْهِيمِ يَوْمَ وِرْدِها قَدْ أَرْسَلَها راعِيها، وَ خُلِعَتْ مَثانِيها، حَتّى ظَنَنتُ أَنَّهُمْ قاتِلِىَّ، أَوْ بَعْضَهُمْ قاتِلُ بَعْضٍ لَّدَىَّ، وَ قَدْ قَلَّبْتُ هذَا الْأَمْرَ بَطْنَهُ وَ ظَهْرَهُ حَتّى مَنَعَنِى النَّوْمَ فَما وَجَدْتُنِى يَسَعُنِى إِلَّا قِتالُهُمْ، اَوِ الْجُحُودُ بِما جاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ- فَكانَتْ مُعالَجَةُ الْقِتالِ أَهْوَنَ عَلَىَّ مِنْ مُعالَجَةِ الْعِقابِ، وَ مَوْتاتُ الدُّنْيا أَهْوَنَ عَلَىَّ مِنْ مَوْتاتِ الاخِرَةِ.
در مساله بيعت
وصف روز بيعت
مردم همانند شتران تشنهاى كه به آب نزديكشده، و ساربان رهاشان كرده، و عقال (پاى بند) از آنها گرفته، بر من هجوم آوردند و به يكديگر پهلو مىزدند، فشار مىآوردند، چنان كه گمان كردم مرا خواهند كشت، يا بعضى به وسيله بعض ديگر مىميرند و پايمال مىگردند. پس از بيعت عمومى مردم، مسئله جنگ با معاويه را ارزيابى كردم، همه جهات آن را سنجيدم تا آن كه مانع خواب من شد، ديدم چارهاى جز يكى از اين دو راه ندارم. يا با آنان مبارزه كنم، و يا آنچه را كه محمد (ص) آورده، انكار نمايم، پس به اين نتيجه رسيدم كه، تن به جنگ دادن آسانتر از تن به كيفر پروردگار دادن است، و از دست دادن دنيا آسانتر از رها كردن آخرت است.