( وَ مِنْ كَلامٍ لَهُ عَلَيْهِ السَّلام ) لَمّا أُرِيدَ عَلَى الْبَيْعَةِ بَعْدَ قَتْلِ عُثْمانَ: دَعُونِى وَ الْتَمِسُوا غَيْرِى، فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوانٌ لا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَ لا تَثْبُتُ عَلَيْهِ الْعُقُولُ، وَ إِنَّ الافاقَ قَدْ أَغامَتْ، وَ الْمَحَجَّةَ قَدْ تَنَكَّرَتْ. وَ اعْلَمُوا أَنِّى إِنْ أَجَبْتُكُمْ رَكِبْتُ بِكُمْ ما أَعْلَمُ، وَ لَمْ أُصْغِ إِلى قَوْلِ الْقائِل وَ عَتْبِ الْعاتِبِ، وَ إِنْ تَرَكْتُمُونى فَأَنَا كَأَحَدِكُمْ، وَ لَعَلِّى أَسْمَعُكُمْ وَ أَطْوَعُكُمْ لِمَنْ وَلَّيْتُمُوهُ أَمْرَكُمْ وَ أَنَا لَكُمْ وَزِيراً خَيْرٌ لَكُم مِنِّى أَمِيراً.
پس از كشته شدن عثمان
علل كنارهگيرى از خلافت
مرا بگذاريد و ديگرى را به دست آريد، زيرا ما به استقبال حوادث و امورى مىرويم كه رنگارنگ و فتنهآميز است، و چهرههاى گوناگون دارد و دلها بر اين بيعت ثابت و عقلها بر اين پيمان استوار نمىماند، چهره افق حقيقت را (در دوران خلافت سه خليفه) ابرهاى تيره فساد گرفته، و راه مستقيم حق ناشناخته ماند. آگاه باشيد! اگر دعوت شما را بپذيرم بر اساس آنچه كه مىدانم با شما رفتار مىكنم، و به گفتار اين و آن، و سرزنش سرزنش كنندگان گوش فرا نمىدهم، اگر مرا رها كنيد چون يكى از شماها هستم، كه شايد شنواتر، و مطيعتر از شما نسبت به رئيس حكومت باشم، در حالى كه من وزير و مشاورتان باشم بهتر است كه امير و رهبر شما گردم.