تاريخ و زمان
سه شنبه 4 ارديبهشت 1403  
بيشتر
جستجو
بازديدها
تعداد بازديد از سايت: 1081703
تعداد بازديد اين بخش: 32356
در امروز: 407
اين بخش امروز: 2

بيشتر
خطبه ها
خطبه (161)-چرا خلافت را از او گرفتند؟


( وَ مِنْ كَلامٍ لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ ) لِبَعْضِ أَصْحابِهِ وَ قَدْ سَأَلَهُ: كَيْفَ دَفَعَكُمْ قَوْمُكُمْ عَنْ هذَا الْمَقامِ وَ أَنْتُمْ أَحَقُّ بِهِ؟ فَقالَ عَلَيْهِ السَّلامُ: يا أَخا بَنِى أَسَدٍ، إِنَّكَ ‏لَقَلِقُ‏ ‏الْوَضِينِ‏، ‏‏تُرْسِلُ‏‏ ‏فى‏ ‏غَيْرِ ‏‏سَدَدٍ‏! وَ ‏لَكَ‏ بَعْدُ ‏ذِمامَةُ ‏الصِهْرِ وَ حَقُّ الْمَسْأَلَةِ، وَ قَدِ اسْتَعْلَمْتَ فَاعْلَمْ. أَمَّا الْاِسْتِبْدادُ عَلَيْنا بِهذَا الْمَقامِ- وَ نَحْنُ الْأَعْلَوْنَ نَسَباً، وَ الْأَشَدُّونَ بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ ‏نَوْطاً- فَإِنَّها كانَتْ ‏أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَيْها نُفُوسُ قَوْمٍ، وَ سَخَتْ عَنْها نُفُوسُ اخَرِينَ، و الْحَكَمُ اللَّهُ وَ الْمَعُودُ إِلَيْهِ الْقِيامَةُ. ‏وَدَعْ‏ ‏عَنْكَ‏ ‏‏نَهْباً‏ ‏‏صِيحَ‏‏ ‏فِى‏ ‏‏حَجَراتِهِ‏‏ وَ ‏هَلُمّ‏ ‏الْخَطْبَ‏ فِى ‏ابْنِ‏ ‏أَبِى‏سُفْيانَ‏! فَلَقَدْ أَضْحَكَنِى الدَّهْرُ بَعْدَ إِبْكائِهِ، وَ لا غَرْوَ وَ اللَّهِ فَيا لَهُ خَطْباً يَسْتَفْرِغُ الْعَجَبَ وَ يُكْثِرُ ‏الْأَوَدَ، حاوَلَ الْقَوْمُ إِطْفاءَ نُورِ اللَّهِ مِنْ مِصْباحِهِ، وَ سَدَّ ‏فَوَّارِهِ‏ مِنْ يَنبُوعِهِ، وَ ‏جَدَحُوا بَيْنِى. وَ بَيْنَهُمْ ‏شِرْباً ‏وَبِيئاً، فَإِنْ تَرْتَفِعْ عَنّا وَ عَنْهُمْ مِحَنُ الْبَلْوى أَحْمِلْهُم مِّنَ الْحَقِّ عَلى ‏مَحْضِهِ‏، وَ إِنْ تَكُنِ الْأُخْرى ‏فَلا ‏تَذْهَبْ‏ ‏نَفْسُكَ‏ ‏عَلَيْهِمْ‏ ‏حَسَراتٍ‏، ‏إِنّ‏ ‏اللَّهَ‏ ‏عَلِيمٌ‏ ‏بِما ‏يَصْنَعُونَ‏.

چرا خلافت را از او گرفتند؟

علل و عوامل غصب امامت

اى برادر بنى‏اسدى! تو مردى پريشان و مضطربى كه نابجا پرسش مى‏كنى، ليكن تو را حق خويشاوندى است، و حقى كه در پرسيدن دارى و بى‏گمان طالب دانستى، پس بدان كه: ظلم و خودكامگى كه نسبت به خلافت بر ما تحميل شد، در حالى كه ما را نسب برتر و پيوند خويشاوندى با رسول خدا (ص) استوارتر بود، جز خودخواهى و انحصارطلبى چيز ديگرى نبود كه: گروهى بخيلانه به كرسى خلافت چسبيدند، و گروهى سخاوتمندانه از آن دست كشيدند، داور خداست، و بازگشت همه ما به روز قيامت است. (در اينجا شعر امرءالقيس را خواند كه:) (واگذار داستان تاراج آن غارتگران را، و به ياد آور داستان شگفت دزديدن شترهاى سوارى را)

شكوه از ستمهاى معاويه

بيا و داستان پسران ابوسفيان را به يادآور، كه روزگار مرا به خنده آورد از آن پس كه مرا گرياند، سوگند بخدا! كه جاى شگفتى نيست، كار از بس عجيب است كه شگفتى را مى‏زدايد، و كجى و انحراف مى‏افزايد، مردم كوشيدند نور خدا را در داخل چراغ آن خاموش سازند، جوشش زلال حقيقت را از سرچشمه آن ببندند، چرا كه ميان من و خود، آب را وباآلود كردند، اگر محنت آزمايش از ما و اين مردم برداشته شود، آنان را به راهى مى‏برم كه سراسر حق است و اگر به گونه ديگرى انجاميد (با حسرت خوردن بر آنها جان خويش را مگذار، كه خداوند بر آنچه مى‏كنند آگاه است)


تعداد بازديد اين صفحه: 109
خانه | بازگشت | Quran Guest (qguest)

طراحی، پیاده سازی و اجرا توسط شبکه ملی مدارس ایران ( رشد )

www.roshd.ir Powered By Sigma ITID.