والايى پروردگار
ستايش خداوندى را سزاست كه لباس عزت و بزرگى پوشيد، و آن دو را براى خود برگزيد، و از ديگر پديدهها بازداشت، آن دو را مرز ميان خود و ديگران قرار داد، چون بزرگى تنها سزاوار اوست، و لعنت كرد آن كس را كه در آرزوى عزت و بزرگى با خدا به ستيزه برخيزد، از اين رو فرشتگان مقرب خود را آزمود، و فروتنان را از گردنكشان جدا فرمود، با آنكه از آنچه در دلهاست، و از اسرار نهان آگاه است، به فرشتگان فرمود. (من بشرى را از گل و خاك مىآفرينم، آنگاه كه آفرينش او به اتمام رسيد، و روح در او دميدم، براى او سجده كنيد، فرشتگان همه سجده كردند مگر ابليس. كه حسادت او را فرا گرفت.)
نكوهش تكبر و خودپسندى شيطان
شيطان بر آدم (ع) به جهت خلقت او از خاك، فخر فروخت، و با تكيه به اصل خود كه از آتش است دچار تعصب و غرور شد، پس شيطان دشمن خدا و پيشواى متعصبها و سرسلسله متكبران است، كه اساس عصبيت را بنا نهاد، و بر لباس كبريايى و عظمت با خدا درافتاد، لباس بزرگى را بر تن پوشيد، و پوشش تواضع و فروتنى را از تن كند. آيا نمىنگريد كه خدا به خاطر خود بزرگ بينى، او را كوچك ساخت؟ و به جهت بلندپروازى او را پست و خوار گردانيد؟ پس او را در دنيا طردشده، و آتش جهنم را در قيامت براى او مهيا فرمود؟
آزمايشهاى درمان تكبر
خداوند اگر اراده مىكرد، آدم (ع) را از نورى كه چشمها را خيره كند، عقلها را زيباييش مبهوت سازد، و عطر و پاكيزگيش حس بويايى را تسخير كند مىآفريد، كه اگر چنين مىكرد، گردنها در برابر آدم فروتنى مىكردند، و آزمايش فرشتگان براى سجده آدم (ع) آسان بود، اما خداوند مخلوقات خود را با امورى كه آگاهى ندارند آزمايش مىكند، تا بد و خوب تميز داده شود، و تكبر و خودپسندى را از آنها بزدايد، و خود بزرگ بينى را از آنان دور كند. پس، از آنچه خداوند نسبت به ابليس انجام داد عبرت گيريد، زيرا اعمال فراوان و كوششهاى مداوم او را با تكبر از بين برد، او شش هزار سال عبادت نمود كه مشخص مىباشد از سالهاس دنيا يا آخرت است، اما با ساعتى تكبر همه را نابود كرد، چگونه ممكن است پس از ابليس، فرد ديگرى همان اشتباه را تكرار كند؟ و سالم بماند؟ نه هرگز، خداوند هيچگاه انسانى را براى عملى وارد بهشت نمىكند كه براى همان عمل فرشتهاى را محروم سازد، فرمان خدا در آسمان و زمين يكسان است، و بين خدا و خلق، دوستى خاصى وجود ندارد كه به خاطر آن، حرامى را كه بر جهانيان ابلاغ فرموده حلال بدارد.
هشدار از دشمنىهاى شيطان
اى بندگان خدا! از دشمن خدا پرهيز كنيد، مبادا شما را به بيمارى خود مبتلا سازد، و با نداى خود شما را به حركت درآورد، و با لشكرهاى پياده و سواره خود بر شما بتازد، بجانم سوگند! شيطان تير خطرناكى براى شكار شما بر چله كمان گذارده، و تا حد توان كشيده، و از نزديكترين مكان شما را هدف قرار داده است، و خطاب به خدا گفته: (پروردگارا! به سبب آنكه مرا دور كردى، دنيا را در چشمهايشان جلوه مىدهم، و همه را گمراه خواهم كرد.) اما تيرى در تاريكيها رها كرد، و سنگى بدون نشانهروى رها ساخت، اگرچه فرزندان خودپسندى، و برادران تعصب و خودخواهى، و سواران مركب جهالت و خودپرستى، او را تصديق كردند. افراد سركش شما تسليم شيطان شدند، و طمعورزى او در شما كارگر افتاد، و اين حقيقت بر همه آشكار گرديد، و حكومت شيطان بر شما استوار شد، و با لشگر خويش به شما يورش برد، و شما را به ذلت سقوط كشانيد، و شما را به مرز كشتار و خونريزى كشاند، و شما را با فرو كردن نيزه در چشمها، بريدن گلوها، كوبيدن مغزها پايمال كرد، تا شما را به سوى آتشى بكشاند كه از پيش مهيا گرديد. پس شيطان بزرگترين مشكل براى ديندارى، و زيانبارترين و آتشافروزترين فرد براى دنياى شماست، شيطان از كسانى كه دشمن سرسخت شما هستند و براى درهم شكستنشان كمر بستهايد خطرناكتر است. مردم! آتش خشم خود را بر ضد شيطان بكار گيريد، و ارتباط خود را با او قطع كنيد، بخدا سوگند! شيطان بر اصل و ريشه شما فخر فروخت، و بر حسب و نسب شما طعنه زد و عيب گرفت، و با سپاهيان سواره خود به شما هجوم آورد، و با لشكر پياده راه شما را بست، كه هر كجا شما را بيابند شكار مىكنند، و دست و پاى شما را قطع مىكنند، نه مىتوانيد با حيله و نقشه آنها را بپراكنيد. و نه با سوگند قادريد از سر راهتان دور كنيد، زيرا كمينگاه شيطان ذلتآور، تنگ و تاريك، مرگآور، و جولانگاه بلا و سختىهاست پس شرارههاى تعصب و كينههاى جاهلى را در قلب خود خاموش سازيد، كه تكبر و خودپرستى در دل مسلمان از آفتهاى شيطان، غرور و كششها و وسوسههاى اوست. تاج تواضع و فروتنى را بر سر نهيد، و تكبر و خودپسندى را زير پا بگذاريد، و حلقههاى زنجير خود بزرگ بينى را از گردن باز كنيد، و تواضع و فروتنى را سنگر ميان خود و شيطان و لشكريانش قرار دهيد، زيرا شيطان از هر گروهى لشكريان و يارانى سواره و پياده دارد. و شما همانند قابيل نباشيد كه بر برادرش تكبر نمود، خدا او را برترى نداد، خويشتن را بزرگ مىپنداشت، و حسادت او را به دشمنى واداشت، تعصب آتش كينه در دلش شعلهور نمود، و شيطان باد كبر و غرور در دماغش دميد، و سرانجام پشيمان شد، و خداوند گناه قاتلان را تا روز قيامت در گردن او نهاد.
پرهيز از تكبر و اخلاق جاهلى
آگاه باشيد! در سركشى و ستم زيادهروى كرديد، و در زمين در دشمنى با خداوند فساد براه انداختيد، و آشكارا با بندگان خدا به نبرد پرداختيد، خدا را! خدا را، از تكبر و خودپسندى، و از تفاخر جاهلى برحذر باشيد، كه جايگاه بغض و كينه و رشد و وسوسههاى شيطانى است، كه ملتهاى گذشته، و امتهاى پيشين را فريب داده است، تا آنجا كه در تاريكيهاى جهالت فرو رفتند، و در پرتگاه هلاكت سقوط كردند، و به آسانى به همان جايى كه شيطان مىخواست كشانده شدند. كبر و خودپسندى چيزى است كه قلبهاى متكبران را همانند كرده، تا قرنها به تضاد و خونريزى گذراندند، و سينهها از كينهها تنگى گرفت.
پرهيز از سران متكبر و خودپسند
آگاه باشيد! زنهار! زنهار! از پيروى و فرمانبرى سران و بزرگانتان، آنان كه به اصل و حسب خود مىنازند، و خود را بالاتر از آنچه كه هستند مىپندارند، و كارهاى نادرست را به خدا نسبت مىدهند، و نعمتهاى گسترده خدا را انكار مىكنند، تا با خواستههاى پروردگارى مبارزه كنند، و نعمتهاى او را ناديده انگارند، آنان شالوده تعصب جاهلى، و ستونهاى فتنه، و شمشيرهاى تفاخر جاهليت هستند. پس، از خدا پروا كنيد، و با نعمتهاى خدادادى درگير نشويد، و به فضل و بخشش او حسادت نورزيد، و از فرومايگان اطاعت نكنيد، آنان كه تيرگىشان را با صفاى خود نوشيديد، و بيماريشان را با سلامت خود درهم آميختهايد، و باطل آنان را با حق خويش مخلوط كردهايد، در حالى كه آنان ريشه همه فسقها و انحرافات و همراه انواع گناهانند، شيطان آنها را براى گمراه كردن مردم، مركبهاى رام قرار داد، و از آنان لشگرى براى هجوم به مردم ساخت، و براى دزديدن عقلهاى شما آنان را سخنگوى خود برگزيد، كه شما را هدف تيرهاى خويش، و پايمال قدمهاى خود، و دستاويز وسوسههاى خود قرار داد.
ضرورت عبرت از گذشتگان
مردم! از آنچه كه بر ملتهاى متكبر گذشته، از كيفرها و عقوبتها و سختگيريها، و ذلت و خوارى فرود آمده عبرت گيريد، و از قبرها و خاكى كه بر آن چهره نهادند، و زمينهايى كه با پهلوها بر آن افتادند پند پذيريد، و از آثار زشتى كه كبر و غرور در دلها مىگذارد بخدا پناه ببريد، همانگونه كه از حوادث سخت به او پناه مىبريد. اگر خدا تكبر ورزيدن را اجازه مىفرمود، حتما به بندگان مخصوص خود از پيامبران و امامان (ع) اجازه مىداد، در صورتيكه خداى سبحان تكبر و خودپسندى را نسبت به آنان ناپسند، و تواضع و فروتنى را براى آنان پسنديد، كه چهره بر زمين مىگذارند و صورتها بر خاك مىمالند، و در برابر مومنان فروتنى مىكنند، و خود از قشر مستضعف جامعه مىباشند كه خدا آنها را با گرسنگى آزموده، و به سختى و بلا گرفتارشان كرد، و با ترس و بيم امتحانشان فرمود، و با مشكلات فراوان، خالصشان گردانيد. پس مال و فرزند را دليل خشنودى يا خشم خدا ندانيد، كه نشانه ناآگاهى به موارد آزمايش، و امتحان در بىنيازى و قدرت است، زيرا خداوند سبحان فرمود: (آيا گمان مىكنند مال و فرزندانى كه به آنها عطا كرديم، به سرعت نيكىها را براى آنان فراهم مىكنيم؟ نه آنان آگاهى ندارند.)
فلسفه آزمايشها
پس همانا خداوند سبحان بندگان متكبر را با دوستان خود كه در چشم آنها ناتوانند مىآزمايد، وقتى كه موسى بن عمران و برادرش هارون (ع) بر فرعون وارد شدند، و جامههاى پشمين به تن، و چوبدستى در دست داشتند، و با فرعون شرط كردند، اگر تسليم پروردگار شود، حكومت و ملكش جاودانه بماند و عزتش برقرار باشد، فرعون گفت: (آيا از اين دو نفر تعجب نمىكنيد؟ كه دوام عزت و جاودانگى حكومتم را به خواستههاى خود ربط مىدهند؟ در حالى كه در فقر و بيچارگى بسر مىبرند؟ اگر چنين است چرا دستبندهاى طلا به همراه ندارند؟) اين سخن را فرعون براى بزرگ شمردن طلا و تحقير پوشش لباسى از پشم گفت:
در حالى كه اگر خداى سبحان اراده مىفرمود، به هنگام بعثت پيامبران، درهاى گنجها، و معدنهاى جواهرات و باغات سرسبز را به روى پيامبران مىگشود، و پرندگان آسمان و حيوانات وحشى زمين را همراه آنان به حركت درمىآورد. اما اگر اينكار را مىكرد، آزمايش از ميان مىرفت، و پاداش و عذاب بىاثر مىشد، و بشارتها و هشدارهاى الهى بىفايده مىبود، و بر مومنان اجر و پاداش امتحانشدگان واجب نمىشد، و ايمانآورندگان ثواب نيكوكاران را نمىيافتند، و واژهها، معانى خود را از دست مىدادند. در صورتيكه خداوند پيامبران را با عزم و اراده قوى، گرچه با ظاهرى ساده، و فقير مبعوث فرمود، با قناعتى كه چشم و دلها را پرسازد، هر چند فقر و ندارى ظاهرى آنان چشم و گوشها را خيره سازد. اگر پيامبران الهى، داراى چنان قدرتى بودند كه مخالفت با آنان امكان نمىداشت، و توانايى و عزتى مىداشتند كه هرگز مغلوب نمىشدند، و سلطنت و حكومتى مىداشتند كه همه چشمها به سوى آنان بود، از راههاى دور بار سفر به سوى آنان مىبستند، اعتبار و ارزششان در ميان مردم اندك، و متكبران در برابرشان سر فرود مىآوردند، و تظاهر به ايمان مىنمودند، از روى ترس يا علاقهاى كه به ماديات داشتند، در آن صورت نيتهاى خالص يافت نمىشد، و علاقهاى كه به ماديات داشتند، در آن صورت نيتهاى خالص يافت نمىشد، و اهداف غير الهى در ايمانشان راه مىيافت، و با انگيزههاى گوناگون به سوى نيكىها مىشتافتند. اما خداى سبحان! اراده فرمود كه پيروى از پيامبران، تصديق كتب آسمانى، و فروتنى در عبادت، و تسليم در برابر فرمان خدا، و اطاعت محض فرمانبردارى، با نيت خالص تنها براى خدا صورت پذيرد، و اهداف غير خدايى در آن راه نيابد، كه هر مقدار آزمايش و مشكلات بزرگتر باشد ثواب و پاداش نيز بزرگتر خواهد بود.
فلسفه حج
آيا مشاهده نمىكنيد كه همانا خداوند سبحان، انسانهاى پيشين از آدم (ع) تا آيندگان اين جهان را با سنگهايى در مكه آزمايش كرد كه نه زيان مىرسانند، و نه نفعى دارند، نه مىبينند، و نه مىشنوند، اين سنگها را خانه محترم خود قرار داده و آن را عامل پايدارى مردم گردانيد. سپس كعبه را در سنگلاخترين مكانها، بىگياهترين زمينها، و كمفاصلهترين درهها، در ميان كوههاى خشن، سنگريزههاى فراوان، و چشمههاى كم آب، و آباديهاى از هم دور قرار داد، كه نه شتر، نه اسب و گاو و گوسفند، هيچكدام در آن سرزمين در آسايش نيستند. سپس آدم (ع) و فرزندانش را فرمان داد كه به سوى كعبه برگردند، و آن را مركز اجتماع و سرمنزل مقصود و باراندازشان گردانند، تا مردم با عشق قلبها، به سرعت از ميان فلات و دشتهاى دور، و از درون شهرها، روستاها، درههاى عميق، و جزاير از هم پراكنده درياها به مكه روى آورند، شانههاى خود را بجنبانند، و گرداگرد كعبه لا اله الا الله بر زبان جارى سازند، و در اطراف خانه طواف كنند، و با موهاى آشفته، و بدنهاى پر گرد و غبار در حركت باشند، لباسهاى خود را كه نشانه شخصيت هر فرد است درآورند، و با اصلاح نكردن موهاى سر، قيافه خود را تغيير دهند، كه آزمونى بزرگ، و امتحانى سخت، و آزمايشى آشكار است براى پاكسازى و خالص شدن كه خداوند آن را سبب رحمت و رسيدن به بهشت قرار داد. اگر خداوند خانه محترمش، و مكانهاى انجام مراسم حج را، در ميان باغها و نهرها، و سرزمينهاى سبز و هموار، و پر درخت و ميوه، مناطقى آباد و داراى خانهها و كاخهاى بسيار، و آباديهاى به هم پيوسته، در ميان گندمزارها و باغات خرم و پر از گل و گياه، داراى مناظرى زيبا و پرآب، در وسط باغستانى شادىآفرين، و جادههاى آباد قرار مىداد، به همان اندازه كه آزمايش ساده بود، پاداش نيز سبكتر مىشد. اگر پايهها و بنيان كعبه، و سنگهايى كه در ساختمان آن بكار رفت از زمرد سبز و ياقوت سرخ، و داراى نور و روشنايى بود، دلها ديرتر به شك و ترديد مىرسيدند، و تلاش شيطان بر قلبها كمتر اثر مىگذاشت و وسوسههاى پنهانى او در مردم كارگر نبود، در صورتى كه خداوند بندگان خود را با انواع سختىها مىآزمايد، و با مشكلات زياد به عبادت مىخواند، و به اقسام گرفتاريها مبتلا مىسازد، تا كبر و خودپسندى را از دلهايشان خارج كند، و بجاى آن فروتنى آورد، و درهاى فضل و رحمتش را برويشان بگشايد، و وسائل عفو و بخشش را به آسانى در اختيارشان گذارد.
پرهيز از ستمكارى
پس، خدا را! خدا را! از تعجيل در عقوبت، و كيفر سركشى و ستم برحذر باشيد، و از آينده دردناك ظلم، و سرانجام زشت تكبر و خودپسندى كه كمينگاه ابليس است، و جايگاه حيله و نيرنگ اوست، بترسيد، حيله و نيرنگى كه با دلهاى انسانها، چون زهر كشنده مىآميزد، و هرگز بىاثر نخواهد بود، و كسى از هلاكتش جان سالم نخواهد برد، نه دانشمند به خاطر دانشش، و نه فقير به جهت لباس كهنهاش، در امان نيست.
فلسفه عبادات اسلامى
خداوند بندگانش را، با نماز و زكات و تلاش در روزهدارى، حفظ كرده است، تا اعضا و جوارحشان آرام، و ديدگانشان خاشع، و جان و روانشان فروتن و دلهايشان متواضع باشد، كبر و خودپسندى از آنان رخت بربندد و براى آنكه در سجده، بهترين جاى صورت را بخاك ماليدن فروتنى آورد، و گذاردن اعضاء پرارزش بدن بر زمين، اظهار كوچكى كردن است، و روزه گرفتن، و چسبيدن شكم به پشت، مايه تواضع كردن است، و پرداخت زكات، براى مصرف شدن ميوهجات زمين و غير آن، در جهت نيازمنديهاى فقرا و مستمندان است. به آثار عبادات بنگريد كه چگونه شاخههاى درخت تكبر را درهم مىشكند، و از روييدن كبر و خودپرستى جلوگيرى مىكند.
تعصب ورزيدن زشت و زيبا
من در اعمال و رفتار جهانيان نظر دوختم، هيچ كس را نيافتم كه بدون علت درباره چيزى تعصب ورزد، و با آن ناآگاهان را بفريبد. و يا برهانى آورد كه در عقل عاقلان نفوذ كند، جز شما، زيرا درباره چيزى تعصب مىورزيد كه نه علتى دارد و نه سببى، ولى شيطان به خاطر اصل خلقت خود بر آدم (ع) تعصب ورزيد، و آفرينش او را مورد سرزنش قرار داد و گفت: (مرا از آتش و تو را از گل ساختهاند.) و سرمايهداران فسادزده امتها، براى داشتن نعمتهاى فراوان تعصب ورزيدند و گفتند: (ما صاحبان فرزندان و اموال فراوانيم و هرگز عذاب نخواهيم شد.) پس اگر در تعصب ورزيدن ناچاريد، براى اخلاق پسنديده، افعال نيكو، و كارهاى خوب تعصب داشته باشيد، همان افعال و كردارى كه انسانهاى باشخصيت، و شجاعان خاندان عرب، و سران قبائل در آنها از يكديگر پيشى مىگرفتند، يعنى اخلاق پسنديده، بردبارى به هنگام خشم فراوان، و كردار و رفتار زيبا و درست، و خصلتهاى نيكو، پس تعصب ورزيد در حمايت كردن از نيكىها، سرپيچى از تكبر و خودپسنديها، تلاش در جود و بخشش، خوددارى از ستمكارى، بزرگ شمردن خونريزى، انصاف داشتن با مردم، فرو خوردن خشم، پرهيز از فساد در زمين، تا رستگار شويد.
علل پيروزى و شكست ملتها
از كيفرهايى كه بر اثر كردار بد و كارهاى ناپسند بر امتهاى پيشين فرو آمد بپرهيزيد، و حالات گذشتگان را در خوبيها و سختىها به ياد آوريد، و بترسيد كه همانند آنها باشيد، پس آنگاه كه در زندگى گذشتگان مطالعه و انديشه مىكنيد، عهدهدار چيزى باشيد كه عامل عزت آنان بود، و دشمنان را از سر راهشان برداشت، و سلامت و عافيت زندگى آنان را فراهم كرد، و نعمتهاى فراوان را در اختيارشان گذاشت، و كرامت و شخصيت به آنان بخشيد، كه از تفرقه و جدايى اجتناب كردند، و بر وحدت و همدلى همت گماشتند، و يكديگر را به وحدت واداشتند و سفارش كردند. و از كارهايى كه پشت آنها را شكست، و قدرت آنها را درهم كوبيد، چون كينهتوزى با يكديگر، پر كردن دلها از بخل و حسد، به يكديگر پشت كردن و از هم بريدن، و دست از يارى هم كشيدن، بپرهيزيد. و در احوالات مومنان پيشين انديشه كنيد، كه چگونه در حال آزمايش و امتحان بسر بردند، آيا بيش از همه مشكلات بر دوش آنها نبود؟ و آيا بيش از همه مردم در سختى و زحمت نبودند؟ و آيا از همه مردم جهان بيشتر در تنگنا قرار نداشتند؟ فرعونهاى زمان، آنها را به بردگى كشاندند، و همواره بدترين شكنجهها را بر آنان وارد كردند، و انواع تلخىها را به كامشان ريختند، كه اين دوران ذلت و هلاكت و مغلوب بودن، تداوم يافت نه راهى وجود داشت كه سرپيچى كنند، و نه چارهاى كه از خود دفاع نمايند، تا آنكه خداوند، تلاش و استقامت و بردبارى در برابر ناملايمات آنها را، در راه دوستى خود، و قدرت تحمل ناراحتىها را براى ترس از خويش، مشاهده فرمود. انسان را از تنگناهاى بلا و سختىها نجات داد، و ذلت آنان را به عزت و بزرگوارى، و ترس آنها را به امنيت تبديل فرمود، و آنها را حاكم و زمامدار و پيشواى انسانها قرار داد، و آن قدر كرامت و بزرگى از طرف خدا به آنها رسيد كه خيال آن را نيز در سر نمىپروراندند. پس انديشه كنيد كه چگونه بودند؟ آنگاه كه: وحدت اجتماعى داشتند، خواستههاى آنان يكى، قلبهاى آنان يكسان، و دستهاى آنان مددكار يكديگر، شمشيرها يارىكننده، نگاهها به يكسو دوخته، و ارادهها واحد و همسو بود، آيا در آن حال مالك و سرپرست سراسر زمين نبودند؟ و رهبر و پيشواى همه دنيا نشدند؟ پس به پايان كار آنها نيز بنگريد! در آن هنگام كه به تفرقه و پراكندگى روى آوردند، و الفت و دوستى آنان از بين رفت و سخنها و دلهايشان گوناگون شد، از هم جدا شدند، به حزبها و گروهها پيوستند، خداوند لباس كرامت خود را از تنشان بيرون آورد، و نعمتهاى فراوان شيرين را از آنها گرفت، و داستان آنها در ميان شما عبرتانگيز باقى ماند.
از حالات زندگى فرزندان اسماعيل پيامبر، و فرزندان اسحاق پيامبر، فرزندان اسراييل (يعقوب) (كه درود بر آنان باد) عبرت گيريد، راستى چقدر حالات ملتها با هم يكسان، و در صفات و رفتارشان با يكديگر همانند است. در احوالات آنها روزگارى كه از هم جدا و پراكنده بودند انديشه كنيد، زمانى كه پادشاهان كسرى و قيصر بر آنان حكومت مىكردند، و آنها را از سرزمينهاى آباد، از كنارههاى دجله و فرات، و از محيطهاى سرسبز و خرم دور كردند، و به صحراهاى كمگياه، و بىآب و علف، محل وزش بادها، و سرزمينهايى كه زندگى در آنجاها مشكل بود تبعيد كردند، آنان را در مكانهاى نامناسب، مسكين و فقير، همنشين شتران ساختند، خانههاشان پستترين خانه ملتها، و سرزمين زندگيشان خشكترين بيابانها بود، نه دعوت حقى وجود داشت كه به آن روى آورند و پناهنده شوند، و نه سايه الفتى وجود داشت كه در عزت آن زندگى كنند، حالات آنها دگرگون، و قدرت آنها پراكنده، و جمعيت انبوهشان متفرق بود، در بلايى سخت، و در جهالتى فراگير فرو رفته بودند، دختران را زنده به گور، و بتها را پرستش مىكردند، و قطع رابطه با خويشاوندان، و غارتگرىهاى پياپى در ميانشان رواج يافته بود.
رهآورد بعثت پيامبر اسلام (ص)
حال به نعمتهاى بزرگ الهى كه به هنگامه بعثت پيامبر (ص) بر آنان فرو ريخت بنگريد، كه چگونه اطاعت آنان را با دين خود پيوند داد؟ و با دعوتش آنها را به وحدت رساند؟ چگونه نعمتهاى الهى بالهاى كرامت خود را بر آنان گستراند، و جويبارهاى آسايش و رفاه برايشان روان ساخت؟ و تمام بركات آيين حق آنها را دربرگرفت؟ در ميان نعمتها غرق گشتند، و در خرمى زندگانى شادمان شدند، امور اجتماعى آنان در سايه قدرت حكومت اسلام استوار شد، و در پرتو عزتى پايدار آرام گرفتند، و به حكومتى پايدار رسيدند، پس آنان حاكم و زمامدار جهان شدند، و سلاطين روى زمين گرديدند، و فرمانرواى كسانى شدند كه در گذشته حاكم بودند، و قوانين الهى را بر كسانى اجرا مىكنند كه آنها مجريان احكام بودند، و در گذشته كسى قدرت درهم شكستن نيروى آنان را نداشت، و هيچ كس خيال مبارزه با آنان را در سر نمىپروراند.
علل نكوهش و سقوط كوفيان
آگاه باشيد كه شما هم اكنون دست از رشته اطاعت كشيديد، و با زنده كردن ارزشهاى جاهليت، دژ محكم الهى را درهم شكستيد، در حالى كه خداوند بر اين امت اسلامى بر (وحدت و برادرى) منت گذارده بود، كه در سايه آن زندگى كنند، نعمتى بود كه هيچ ارزشى نمىتوان همانند آن تصور كرد، زيرا از هر ارزشى گرانقدرتر، و از هر كرامتى والاتر بود. بدانيد كه پس از هجرت، دوباره چونان اعراب باديهنشين شدهايد، و پس از وحدت و برادرى به احزاب گوناگون تبديل گشتهايد، از اسلام تنها به نام آن، و از ايمان جز نشانى را نمىشناسيد. شعار مىدهيد: آتش، آرى، ننگ هرگز! گويا مىخواهيد اسلام را واژگون، و پرده حرمتش را پاره كنيد؟ و پيمانى را كه خدا براى حفظ حرمت مسلمين در زمين، و عامل امنيت و آرامش مردم قرار داد بشكنيد؟ همانا اگر شما به غير اسلام پناه بريد، كافران با شما نبرد خواهند كرد. آنگاه نه جبرييل و نه ميكاييل، نه مهاجر و نه انصار، وجود ندارند كه شما را يارى دهند، و چارهاى جز نبرد با شمشير نداريد تا خدا در ميان شما حكم فرمايد. مردم، مثلهاى قرآن درباره كسانى كه عذاب و كيفر شدند، و روزهاى سخت آنان، و آسيبهاى شديدى كه ديدند در نزد شماست، پس وعده عذاب خدا را دور مپنداريد، و به عذر اينكه آگاهى نداريد خود را گرفتار نسازيد، و انتقام خدا را سبك، و خود را از كيفر الهى ايمن مپنداريد، زيرا كه خداى سبحان، مردم روزگاران گذشته را از رحمت خود دور نساخت مگر براى ترك امر به معروف، و نهى از منكر، پس خدا، بيخردان را براى نافرمانى، و خردمندان را براى ترك بازداشتن ديگران از گناه، لعنت كرد.
آگاه باشيد! شما رشته پيوند با اسلام را قطع ، و اجراى حدود الهى را تعطيل، و احكام اسلام را به فراموشى سپرديد.
قاطعيت امام در نبرد با منحرفان
آگاه باشيد! خداوند مرا به جنگ با سركشان تجاوزكار، پيمانشكنان، فسادكنندگان در زمين فرمان داد، با ناكثان پيمانشكن جنگيدم، و با قاسطين تجاوزكار جهاد كردم، و مارقين خارجشده از دين را خوار و زبون ساختم و رهبر خوارج (شيطان ردهه) بانگ صاعقهاى قلبش را به تپش آورد و سينهاش را لرزاند و كارش را ساخت، حال تنها اندكى از سركشان و ستمگران باقى ماندند، كه اگر خداوند مرا باقى گذارد با حمله ديگرى نابودشان خواهم كرد، و حكومت حق را در سراسر كشور اسلامى پايدار خواهم نمود، جز مناطق پراكنده و دوردست.
سوابق درخشان شجاعت و فضائل امام (ع)
من در خردسالى، بزرگان عرب را به خاك افكندم، و شجاعان دو قبيله معروف (ربيعه) و (مضر) را درهم شكستم، شما موقعيت مرا نسبت به رسول خدا (ص) در خويشاوندى نزديك، در مقام و منزلت ويژه مىدانيد، پيامبر مرا در اتاق خويش مىنشاند، در حالى كه كودك بودم مرا در آغوش خود مىگرفت، و در استراحتگاه مخصوص خود مىخوابانيد، بدنش را به بدن من مىچسباند، و بوى پاكيزه خود را به من مىبوياند، و گاهى غذايى را لقمه لقمه در دهانم مىگذارد، هرگز دروغى در گفتار من، و اشتباهى در كردارم نيافت. از همان لحظهاى كه پيامبر (ص) را از شير گرفتند، خداوند بزرگترين فرشته خود را مامور تربيت پيامبر (ص) كرد تا شب و روز، او را به راههاى بزرگوارى و راستى و اخلاق نيكو راهنمايى كند، و من همواره با پيامبر بودم چونان فرزند كه همواره با مادر است، پيامبر (ص) هر روز نشانه تازهاى از اخلاق نيكو را برايم آشكار مىفرمود، و به من فرمان مىداد كه به او اقتداء نمايم، پيامبر (ص) چند ماه از سال را در غار حراء مىگذراند، تنها من او را مشاهده مىكردم، و كسى جز من او را نمىديد، در آن روزها، در هيچ خانه مسلمانى راه نيافت جز خانه رسول خدا(ص) كه خديجه هم در آن بود و من سومين آنان بودم، من نور وحى و رسالت را مىديدم، و بوى نبوت را مىبوييدم. من هنگامى كه وحى بر پيامبر (ص) فرود مىآمد، ناله شيطان را شنيدم، گفتم اى رسول خدا، اين ناله كيست؟ گفت: شيطان است كه از پرستش خويش مايوس گرديد و فرمود: (على! تو آنچه را من مىشنوم، مىشنوى، و آنچه را كه من مىبينم، مىبينى، جز اينكه تو پيامبر نيستى، بلكه وزير من بوده و به راه خير مىروى.)
خيرهسرى و دشمنى سران قريش
من با پيامبر (ص) بودم آنگاه كه سران قريش نزد او آمدند و گفتند: (اى محمد (ص) تو ادعاى بزرگى كردى، كه هيچيك از پدران و خاندانت نكردند، ما از تو معجزهاى مىخواهيم، اگر پاسخ مثبت داده، انجام دهى، مىدانيم تو پيامبر و فرستاده خدايى، و اگر از انجام آن سر باز زنى، خواهيم دانست كه ساحر و دروغگويى.) پس پيامبر (ص) فرمود: (شما چه مىخواهيد؟) گفتند: (اين درخت رابخوان تا از ريشه كندهشده و در پيش تو بايستد.) پيامبر (ص) فرمود: خداوند بر همه چيز تواناست. حال اگر خداوند اين كار را بكند آيا ايمان مىآوريد؟ و به حق شهادت مىدهيد؟ گفتند: آرى، پيامبر (ص) فرمود: من بزودى نشانتان مىدهم آنچه را كه درخواست كرديد، و همانا بهتر از هر كس مىدانم كه شما به خير و نيكى باز نخواهيد گشت، زيرا در ميان شما كسى است كه كشتهشده و در چاه (بدر) دفن خواهد شد، و كسى است كه جنگ احزاب را تدارك خواهد كرد، سپس به درخت اشاره كرد و فرمود: (اى درخت! اگر به خدا و روز قيامت ايمان دارى، و مىدانى من پيامبر خدايم، از زمين با ريشههايت درآى، و به فرمان خدا در پيش روى من قرار گير.) سوگند به پيامبرى كه خدا او را به حق مبعوث كرد، درخت با ريشههايش از زمين كندهشده، و پيش آمد كه با صداى شديد چونان به هم خوردن بال پرندگان، يا به هم خوردن شاخههاى درختان، جلو آمد و در پيش روى پيامبر (ص) ايستاد كه برخى از شاخههاى بلند خود را بر روى پيامبر (ص) و بعضى ديگر را روى من انداخت و من در طرف راست پيامبر (ص) ايستاده بودم، وقتى سران قريش اين منظره را مشاهده كردند، با كبر و غرور گفتند: (به درخت فرمان ده، نصفش جلوتر آيد، و نصف ديگر در جاى خود بماند.) پيامبر (ص) فرمان داد. نيمى از درخت با وضعى شگفتآور و صدايى سخت به پيامبر (ص) نزديك شد گويا مىخواست دور آنحضرت بپيچد، اما سران قريش از روى كفر و سركشى گفتند: (فرما ده اين نصف باز گردد و به نيم ديگر ملحق شود، و به صورت اول درآيد.) پيامبر (ص) دستور داد و چنان شد، من گفتم: لا اله الا الله اى رسول خدا من نخستين كسى هستم كه به تو ايمان آوردم، و نخستين فردى هستم اقرار مىكنم كه درخت با فرمان خدا براى تصديق نبوت و بزرگداشت دعوت رسالت، آنچه را خواستى انجام داد، اما سران قريش همگى گفتند: (او ساحرى است دروغگو، كه سحرى شگفتآور دارد، و سخت بامهارت است) و خطاب به پيامبر (ص) گفتند: (آيا نبوت تو را كسى جز امثال على (ع) باور مىكند؟)
الگوهاى كامل ايمان
و همانامن از كسانى هستم كه در راه خدا از هيچ سرزنشى نمىترسند، كسانى كه سيماى آنها سيماى صديقان، و سخنانشان، سخنان نيكان است، شب زندهداران و روشنىبخش روزند، به دامن قرآن پناه برده و سنتهاى خدا و رسولش را زنده مىكنند، نه تكبر و خودپسندى دارند، و نه بر كسى برترى مىجويند، نه خيانتكارند، و نه در زمين فساد مىكنند، قلبهايشان در بهشت، و پيكرهايشان سرگرم اعمال پسنديده است.