تاريخ و زمان
چهارشنبه 5 ارديبهشت 1403  
بيشتر
جستجو
بازديدها
تعداد بازديد از سايت: 1082341
تعداد بازديد اين بخش: 8355
در امروز: 247
اين بخش امروز: 3

بيشتر
مقالات
رابطه انسجام و كار آمدي در آموزش و پرورش
 در هر ملتي وحدت و همبستگي مردم، موجب تلاش مشترك براي دست يابي به اهداف ملي و آرماني مي شود. اين مهم، راه رسيدن به سعادت را كه غايت و نهايت اهداف هر جامعه اي محسوب مي شود، فراهم مي كند. در اين ميان نبايد نقش مؤثر نظام تعليم و تربيت را در ارتقاء چنين هدفي ناديده گرفت. پاسخ به اين سؤال كه رابطه وحدت انديشه و انسجام معارف با كارآمدي آموزش و پرورش چيست؟ و بهره نظام تعليم و تربيت از عنوان سال 1386 چگونه و چه قدر است؟ موضوع اين مقاله است. كوشيده ايم به اجمال و در حد حوصله خوانندگان محترم، در سه محور و پنج مرحله به اين مطلب بپردازيم.
    از نظر لغوي « وحدت» به معني اتحاد، توافق و هماهنگي است. با توجه به تعريف فوق مي توان «وحدت ملي» را اشتراك همه افراد يك ملت در آمال و مقاصد خويش دانست. و زماني كه به منزله مجموعه واحدي به شمار آيند، به «انسجام» رسيده اند.
    دوركيم- جامعه شناس فرانسوي- وحدت و يگانگي را انسجام گروهي ناميده است. به نظر وي دو نوع انسجام گروهي وجود دارد: انسجام مكانيكي و انسجام ارگانيكي. هر گروه كه از «همكاري خود به خودي» برخوردار باشد، داراي انسجام مكانيكي و هرگروهي به «همكاري آگاهانه» دست بيابد، انسجام ارگانيكي خواهد داشت، اما وحدت در سطح واحدهاي بزرگ تر مانند ملت به اين معنا است كه اعضاي جامعه فعاليت هاي خود را در همبستگي و پيوند متقابل، در جهت رسيدن به اهداف مشترك انجام دهند. و بر سر اعتقادات و ارزش هاي مشترك با يكديگر تفاهم و همكاري داشته باشند.
    خداوند بزرگ، عالم هستي را بر پايه قوانيني خلق كرده است و در اين ميان «ارتباط» محور همه قوانين است. تا آن جا كه تازگي هاي طبيعت مانند زيبايي، طراوت و... وام دار اين ارتباط هستند. به عنوان مثال: اگر مي گوييم «بهار آمد» منظور اين است كه ارتباط بين درخت خشكيده و زمين و آفتاب و... ايجاد شد. ارتباط بين فصول و طبيعت همه از همين قبيل است. بين عالم ملك و ملكوت نيز چنين رابطه اي بر قرار است و اگر لحظه اي مابين هر يك از اين عناصر و اجزاء فاصله بيفتد، بي شك چيزي از آن باقي نخواهد بود. ارگانيزم بدن انسان هم داراي چنين رابطه اي است. وقتي مي گوييم: فلان كس سكته كرده است، در واقع مي گوييم: ارتباط بين روح و بدن قطع شده است. نتيجه آن كه: «هر جا ارتباط باشد، حيات وجود دارد و اگر ارتباط نباشد، نتيجه مرگ است.» اين نوع ارتباط همان «انسجام گروهي» است.
    حال سؤال ديگري به ذهن خطور مي كند و آن سؤال اين است: آيا اين انسجام در بين پيام هاي تربيتي و مؤلفه هاي آموزش و پرورش هم وجود دارد يا خير؟ آيا مي شود كه در ساختار جسمي انسان، طبيعت و يا عوالم ماوراء، انسجام وجود داشته باشد، اما در عرصه هاي آموزشي و پرورشي و حوزه هاي معرفتي چنين رابطه اي نباشد؟ پرواضح است كه انكار انسان ها نيز دليل قطع رابطه در بين علوم معرفتي نمي شود، زيرا هر يك از اين حوزه ها، ضلعي از منشور وجود را بررسي مي كند.
    وحدت انديشه و انسجام در نظام آموزش و پرورش در پنج مرحله قابل بررسي و نقد و نظر است.    
مرحله اول، انسجام معارف
    آن چه كه در يك نظام تعليم و تربيتي اصالت دارد، «كل» است، زيرا اين كل است كه زمينه را براي رشد انسان فراهم مي كند. فيزيك، شيمي، جامعه شناسي، ادبيات و... اجزايي هستند كه به تدريج وارد ظرف واحدي به نام ذهن دانش آموز شده و درنهايت كل را تشكيل مي دهند، به شرطي كه به «وحدت» بيانجامند. پس از شرايط كمال انسان، وحدت انديشه و تفكرات است و «انسجام معارف» اولين مرحله آن مي باشد.    
مرحله دوم، انسجام در معارف نزديك به هم
    دومين مرحله از شرايط كمال و وحدت انديشه، انسجام در معارف و علوم نزديك به هم است. تشكيل مناطق مختلف علوم در حوزه هاي معرفتي از آن جهت اهميت دارد كه در بين هر يك از اين علوم، اعم از تجربي، انساني، ديني، اجتماعي و... ارتباط قوي تر و نزديك تر و منسجم تري وجود دارد. به عنوان مثال انسجام دو درس قرآن و عربي با يكديگر بيشتر است تا دروس عربي و جغرافي؛ هر چند تمامي دروس با هم مرتبط هستند، اما ارتباط آنها از نظر شدت و ضعف متفاوت است.
    به عنوان مثال: آيا معلم درس قرآن و يا معلم رياضي به اين نكته انديشيده است كه ارتباط درسش با ديگر دروس كجاست؟ آيا درست است كه بگوييم عيسي به دين خود و موسي به دين خود؟ آيا برنامه ريزان و مؤلفان كتاب هاي درسي و معلمين دروس مختلف به وحدت اين درس ها در ذهن دانش آموز فكر مي كنند و به نتيجه آن؟ آيا هر يك از دروس، جزء منشور كمال و رشد انسان محسوب مي شود يا خير؟ آيا اگر متوليان و برنامه ريزان درسي و معلمان، نتوانند اين ارتباط را كشف كنند و يا به اين موضوع توجه كافي نداشته باشند، دانش آموزان مي توانند اين انسجام را كشف نمايند؟    
مرحله سوم، انسجام عناصر
    چه بايد كرد تا نقطه هاي ارتباط بين دروس مختلف كشف شود؟ براي رسيدن به جواب اين سؤال بايستي به مرحله سوم يعني «انسجام عناصر» در هر يك از اين علوم توجه شود. بايد بين عناصر يك درس، انسجام معنادار حاكم باشد، يعني بين هدف (يا اهداف) برنامه آموزشي، محتواي برنامه درسي (كتاب)، رسانه هاي آموزشي و كمك آموزشي، روش ها و راهبردهاي تدريس، شيوه هاي ارزشيابي پيشرفت تحصيلي و دوره هاي آموزش و ارتقاء معلمان و دروس مراكز تربيت معلم و... يك ارتباط درون رشته اي لازم است تا معجزه اي به نام يادگيري اتفاق بيفتد. توجه به اين قانون يادگيري و اصل آموزشي ضروري است كه: «ذهن دانش آموز طالب وحدت است نه كثرت، اگر علوم را به مثابه دانه هاي تسبيح فرض كنيم، نخ تسبيح، همان ارتباط است» و اگر نخ ارتباطي نباشد، علوم و عناصر آن به هم ريخته و در يكديگر، گم مي شود. پس ذهن كودك، تسبيح طلب است نه دانه طلب.    
مرحله چهارم، انسجام اجزاي يك عنصر
    چهارمين مرحله از شرايط كمال «انسجام اجزاء يك عنصر» است. مثلا اجزاي عنصري به نام محتواي درسي عبارتند از عناصر اصلي: (حيطه هاي سه گانه يادگيري؛ شامل: شناختي، روان- حركتي و عاطفي) و عناصر فرعي (رنگ ها، تصاوير، نمودارها، جدول ها و...)؛ ارتباط اين ها بايد از يك منطق علمي برخوردار باشد و نه سليقه اي و قائم به شخص. تجربه سال هاي گذشته نشان دهنده اين مطلب است كه كم توجهي به اين شاخصه در اغلب فعاليت هاي آموزشي و مخصوصا پرورشي و فعاليت هاي فوق برنامه، باعث ناكارآمدي آن ها شده است.    
مرحله پنجم، انسجام در تجارب دانش آموزان
    مرحله پنجم از شرايط كمال «انسجام در تجارب دانش آموزان» است. اجزاء مختلف هر يك از عناصر برنامه هاي درسي و آموزشي، بايد در طول سال تحصيلي و طي مراحلي، به طور نسبي و طبيعي، وارد ذهن شاگردان شود و به هم پيوند بخورد. آنچه كه بايد در درون ذهن بچه ها اتفاق بيفتد «وحدت تجربه» است. هم چنين نظام تعليم و تربيت بايد به گونه اي عمل كند كه اطمينان داشته باشد كه محصول نهايي فرايند آموزش و پرورش اگر سياستمدار، اقتصاددان، هنرمند و... شد به اصول اعتقادي خود پايبند است و به قول معروف سوراخ دعا را فراموش نمي كند. بي توجهي به وحدت انديشه و انسجام معارف به جاي فراهم آوردن شرايط كمال، شرايط زوال را در پي خواهد داشت. انسان تربيت نشده، همانند دكتري است كه به جاي جراحي، قصابي مي كند. انسان تربيت نشده دست وحدت اصيل را به راحتي مي گيرد و به جاي كثرت اعتباري ذبح مي كند. تاريخ بشريت خود به خوبي بيان گر اين مطلب است.    
راه رسيدن به انسجام
    شايد بيان اين هشدار در همين جا مناسب باشد كه در نظام تعليم و تربيت فعلي كشور كه چهارچوب آن را كشورهايي مانند فرانسه براي ما تعيين كرده اند، اضافه كردن دروسي هم چون قرآن و ديني، نه تنها نتوانسته است در اسلامي كردن آموزش و پرورش، چندان اثربخش باشد، بلكه اين گونه دروس به تدريج جايگاه شايسته خود را نيز از دست داده اند، چرا كه اين دروس به جاي آن كه محور ساير درس ها قرار گيرند- با يك نگاه خوش بينانه- همواره در موازات ساير دروس ديده شده اند.
    بي سبب نيست كه رهبر فرزانه انقلاب اسلامي در ديدار جمعي از فرهنگيان با ايشان در روز معلم سال 1385 درباره وضعيت قرآن در آموزش و پرورش فرمودند: «قرآن در آموزش و پرورش حقيقتا مهجور است...» بايد از متوليان تعليم و تربيت كشور و از برنامه ريزان و مؤلفان كتاب هاي درسي و از آموزگاران و دبيران محترم آموزش و پرورش سؤال كنيم كه:
    - آيا برنامه هاي آموزشي و كتاب هاي درسي رياضي، علوم تجربي، جغرافي، حرفه فن، فيزيك، شيمي، زيست شناسي و... در كشور جمهوري اسلامي ايران، با كشورهاي غيراسلامي و غربي چقدر تفاوت دارد؟ و آيا اصولا مي تواند تفاوتي داشته باشد و يا خير؟
    - آيا اين همه حساسيت درباره تعليم و تربيت اسلامي دانش آموزان، فقط برعهده معلمان ديني و قرآن و مربيان پرورشي است و ساير معلمان در اين باره مسئوليتي ندارند و يا مي توانند داشته باشند؟
    وحدت انديشه و انسجام معارف آن هم برپايه آيات و احكام حيات بخش قرآن كريم- اين كتاب هدايت و رستگاري تمامي انسان ها در تمامي زمان ها- مي تواند بهترين گزينه و حتي تنها راه براي نجات نسل هاي آينده باشد. پيامبر اعظم(ص): «واذا التبست عليكم الفتن كقطع الليل المظلم فعليكم بالقرآن» و هنگامي كه فتنه هاي زمانه همچون پاره هاي شب تار بر شما هجوم آورد، بر شما باد پناه بردن به قرآن. نبايد چنين به نظر برسد كه بيگانه ترين كتاب در نزد بسياري از دانش آموزان قرآن است و اين مهم برعهده تمامي متوليان نظام تعليم و تربيت و معلمان و حتي والدين دانش آموزان است كه قرآن را به معني واقعي از مهجوريت درآورند.
مسئول انسجام معارف در آموزش و پرورش كيست؟
    نزديك ترين شخص به دانش آموز، پس از والدين (حتي در دوره ابتدايي بيش از والدين) معلم و آموزگار پايه است، در راهبردهاي نوين آموزشي «معلم، مدير يادگيري» است و كار اصلي وي «ايجاد فضاي منسجم آموزشي» مي باشد. مدير مدرسه «رهبر آموزشي» بوده و وظيفه اش «ايجاد فضاي آموزشي» است.
    وقتي سؤال مي شود، چه كسي در آموزش و پرورش مسئول انسجام است؟ پاسخش برمي گردد به دو رابطه طولي و عرضي به عنوان مثال: مسئول برنامه درسي، دفتر برنامه ريزي و تأليف كتب درسي است. مسئول فضاي آموزشي، سازمان نوسازي، توسعه و تجهيز مدارس است. مسئول معلمان، دفتر آموزش و ارتقاء نيروي انساني است، مسئول فيلم هاي آموزشي، دفتر تكنولوژي آموزشي است. و...
    اما اين سؤال كه مسئول انسجام و هماهنگي اين ها كيست؟ سؤالي است كه درحال حاضر جوابي براي آن ديده نمي شود.
نتيجه بحث
    انديشه ها و آرمان هاي خوب، اگر بد طراحي شود و انسجام در آن ها لحاظ نشود، در مرحله عمل، فرايند و نتيجه بدي به همراه خواهند داشت و اثربخش نخواهند بود. و بالعكس وحدت انديشه و انسجام معارف باعث كارآمدي آموزش و پرورش و در نتيجه فراهم آمدن شرايط كمال مي شود. قرآن كريم نمونه بارز وحدت انديشه و انسجام معارف و مراحل پنج گانه آن است و هم چنين شخصيت پيامبر اعظم(ص) و اميرمؤمنان و ائمه اطهار عليهم السلام نيز اگر همه جاودان و همواره مورد توجه هستند، به خاطر آن است كه در تمامي ابعاد داراي وحدت انديشه و انسجام بوده اند.
    در اثر انسجام است كه معلمان مي توانند نقد علمي كنند، توليد داشته و مولد باشند و از تجارب آنان در تبادل انديشه و افكار استفاده كرد و شاهد معلماني محقق و مؤلف بود. انسجام است كه باعث جاودانگي مي شود و «انسان كامل» كه بايد ثمره آموزش و پرورش باشد، تحويل جامعه مي گردد.


نويسنده: رضا نباتي 
منبع: گروه درسي قران

تعداد بازديد اين صفحه: 374
خانه | بازگشت | Quran Guest (qguest)

طراحی، پیاده سازی و اجرا توسط شبکه ملی مدارس ایران ( رشد )

www.roshd.ir Powered By Sigma ITID.