تاريخ و زمان
جمعه 10 فروردين 1403  
بيشتر
جستجو
بازديدها
تعداد بازديد از سايت: 1062194
تعداد بازديد اين بخش: 3748
در امروز: 383
اين بخش امروز: 6

بيشتر
اعمال ماه ذي الحجه
روز نهم (روز عرفه)
مرحوم «علاّمه مجلسى» مى گويد: روز عرفه از اعياد بزرگ اسلامى است و كسى كه بتواند اين روز را در «عرفات» باشد، توفيق بزرگى دارد. اين روز اعمال و دعاهاى فراوانى دارد و بهترين عمل در اين روز، دعا است.(1)
اين روز، براى تقويت معرفت الهى، و رابطه عميق تر با حضرت حق و شناخت صفات جمال و جلال پروردگار، بسيار مناسب و مغتنم است.
مرحوم «علاّمه مجلسى» مى گويد: روز عرفه از اعياد بزرگ اسلامى است و كسى كه بتواند اين روز را در «عرفات» باشد، توفيق بزرگى دارد. اين روز اعمال و دعاهاى فراوانى دارد و بهترين عمل در اين روز، دعا است.(1)
اين روز، براى تقويت معرفت الهى، و رابطه عميق تر با حضرت حق و شناخت صفات جمال و جلال پروردگار، بسيار مناسب و مغتنم است.
اين روز، بويژه براى كسانى كه در سرزمين پرخاطره و انسان ساز «عرفات» باشند و در مناسك حج شركت داشته باشند، سعادت مضاعف خواهد بود; آنان كه در لباس سفيد احرام، با قلبى مملوّ از عشق خداوند، دعاى عرفه امام حسين(عليه السلام) را در سرزمين عرفات زمزمه مى كنند، از اين زلال معرفت ناب، بيش از ديگران سيراب مى شوند.
امام باقر(عليه السلام) از امام زين العابدين(عليه السلام) روايت كرده است كه آن حضرت در روز عرفه جمعى را مشاهده كرد كه دست نياز به سوى مردم دراز كرده و كمك مى خواستند! حضرت فرمود: واى بر شما! آيا از غير خدا در اين روز حاجت مى طلبيد در حالى كه در اين روز اميد مى رود كه فضل خداوند حتّى شامل بچّه هايى شود كه در شكم مادرانند.(2)
در روز عرفه، مخصوصاً دعا براى مؤمنان و دوستان بسيار سفارش شده است. چه آنان كه زنده اند و چه كسانى كه از دنيا رفته اند.(3)
از ابراهيم بن هاشم كه از بزرگان شيعه است چنين نقل شده كه: «عبد اللّه بن جندب» را در سرزمين عرفات ديدم كه در روز عرفه، غرق در دعا و راز و نياز بود. دست هاى خود را به سوى آسمان بلند كرده بود و اشك از چشمانش سرازير بود، و فراوان گريه مى كرد; در پايان نزد او رفتم و گفتم: وقوف و عبادت هيچ كس را مثل تو نديدم. گفت به خدا سوگند! فقط براى برادران مؤمن دعا كردم، زيرا از امام موسى كاظم(عليه السلام) شنيدم كه فرمود: هر كس براى برادران مؤمن خود دعا كند، از عرش ندا مى رسد كه صدهزار برابر آن براى خود تو خواهد بود، و من نخواستم از صد هزار برابر دعاى فرشتگان كه يقيناً مستجاب است، دست بردارم! و براى خودم دعا كنم كه نمى دانم مستجاب خواهد شد يا خير!(4)

اعمال روز عرفه:
براى روز عرفه چند عمل وارد شده است:
1ـ روزه گرفتن; كه پاداش فراوانى دارد. ولى اگر روزه در آن روز سبب ضعف و ناتوانى جهت دعا و انجام اعمال و عبادات روز عرفه شود ترك آن بهتر است!(5) (البتّه روزه مربوط به كسانى است كه در وطن هستند يا قصد اقامت ده روز كرده اند).
2ـ غسل كردن قبل از غروب آفتاب.(6)
3ـ زيارت امام حسين(عليه السلام)، كه زيارت آن حضرت در روز عرفه طبق روايتى از امام صادق(عليه السلام) پاداش حج و عمره بسيار، و جهاد فراوان دارد.(7)
در روايت ديگرى از امام صادق(عليه السلام) نقل شده است كه خداوند در روز عرفه، توجّه خاصّى به زائران قبر امام حسين(عليه السلام) دارد، حاجاتشان را برآورده مى سازد و گناهانشان را مى آمرزد.(8)
در حديث ديگرى از سه امام بزرگوار، حضرت امام صادق و امام كاظم و امام رضا(عليهم السلام) آمده است كه هر كس روز عرفه به زيارت امام حسين(عليه السلام) برود، خداوند او را با ايمان محكم همراه با اطمينان باز مى گرداند.(9)
به هر حال، همان گونه كه «سيّد بن طاووس»، در «اقبال» فرموده است: احاديث در فضيلت زيارت امام حسين(عليه السلام) در روز عرفه، متواتر است.(10) به همين دليل سيل مشتاقان در اين روز به سوى مرقد آن حضرت سرازير مى شود.
زيارت مخصوص امام حسين(عليه السلام) در روز عرفه، در بخش زيارات (صفحه 423) ذكر شد.
4ـ پس از نماز عصر، و قبل از آن كه دعاهاى روز عرفه را بخواند، دو ركعت نماز در زير آسمان، بجا آورد و به گناهان و خطاهاى خود اعتراف كند، كه امام صادق(عليه السلام) فرمود: هر كس چنين كند، پاداش كسانى كه در سرزمين عرفاتند، را خواهد داشت و گناهانش آمرزيده گردد.(11)
مرحوم «شيخ كفعمى» كيفيّت نماز را اين گونه آورده است: پس از آن كه نماز ظهر و عصر را با ركوع و سجود نيكو، بجا آوردى، دو ركعت نماز بخوان ; در ركعت اوّل بعد از سوره حمد، سوره توحيد (قل هو اللّه احد) و در ركعت دوم، پس از سوره حمد، سوره قُل يا اَيُّهَا الْكافِرُون را بخوان. بعد از آن نيز چهار ركعت نماز بگزار (هر دو ركعت به يك سلام). و در هر ركعت بعد از سوره حمد، پنجاه مرتبه سوره توحيد را بخوان (كه نماز اميرالمؤمنين نيز به همين صورت است) آنگاه اين تسبيحات را كه از رسول خدا نقل شده است و «سيّدبن طاووس» آن را در «اقبال» آورده، بخوان:
سُبْحانَ مَنْ فِى السَّماءِ عَرْشُهُ... (اين تسبيحات را در اعمال شب عرفه ذكر كرديم).

آنگاه صد مرتبه بگو: 

سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ اَكْبَرُ.

منزّه است خدا و حمد از آن خداست و معبودى جز خدا نيست و خدا بزرگ تر از توصيف است.

و صد مرتبه سوره قُل هُوَ اللّهُ أحَد را بخوان.
صد مرتبه آية الكرسى.
صد مرتبه صلوات بر محمّد و آل محمّد.
ده مرتبه

لااِلـهَ اِلاَّ اللهُ، وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ، يُحْيى

معبودى جز خدا نيست يگانه اى كه شريك ندارد پادشاهى خاصّ اوست و از آن اوست حمد زنده كند

وَيُميتُ، وَيُميتُ وَيُحْيى، وَهُوَ حَىٌّ لا يَمُوتُ، بِيَدِهِ الْخَيْرُ، وَهُوَ عَلى كُلِّ

و بميراند و بميراند و زنده كند و اوست زنده اى كه نميرد هر چه خير است به دست اوست و او بر همه

شَىْء قَديرٌ.

چيز تواناست.

ده مرتبه

اَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذى لا اِلـهَ اِلاّ هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ، وَاَتُوبُ اِلَيْهِ.

آمرزش خواهم از خدايى كه معبود به حقى جز او نيست كه زنده و پاينده است و به سويش توبه كنم.

ده مرتبه يا اَللهُ ـ ده مرتبه يا رَحْمنُ ـ ده مرتبه يا رَحيمُ ـ ده مرتبه يا بَديعَ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ، يا ذَاالْجَلالِ وَالاِْكْرامِ ـ ده مرتبه يا حَىُّ يا قَيُّومُ ـ ده مرتبه يا حَنّانُ يا مَنّانُ ـ ده مرتبه يا لا اِلـهَ اِلاَّ اَنْتَ ـ ده مرتبه آمينَ.
پس آنگاه بگو:

اَللّـهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ يا مَنْ هُوَ اَقْرَبُ اِلَىَّ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ، يا مَنْ يَحُولُ

خدايا از تو خواهم اى كسى كه او نزديكتر است به من از رگ گردن اى كه حائل شود

بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ، يا مَنْ هُوَ بِالْمَنْظَرِ الاَْعْلى وَ بِالاُْفُقِ الْمُبينِ، يا مَنْ هُوَ

ميان انسان و دلش اى كه او در ديدگاه اعلى است و در افق آشكارى است اى كه او

الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى، يا مَنْ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْءٌ، وَ هُوَ السَّميعُ

بخشاينده است و بر عرش استيلا دارد اى كه نيست مانندش چيزى و او شنوا و

الْبَصيرُ، اَسْئَلُكَ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد.

بينا است از تو خواهم كه درود فرستى بر محمّد و آل محمّد.

آنگاه حاجت خود را از خداوند طلب كن كه برآورده خواهد شد، ان شاءاللّه.(12)
(دعاى كوتاه بالا دعاى بسيار پرمحتوايى است كه سزاوار است انسان هر زمان كه حال دعا پيدا كند از آن بهره گيرد و همچنين در قنوت هاى نماز مى توان از آن استفاده كرد; دعايى است كه جمله هاى آن غالباً از آيات قرآن گرفته شده و صفات جمال و جلال خداوند در آن منعكس است).
مرحوم «كفعمى» در ادامه مى افزايد: پس از آن اين صلوات را بخوان; امام صادق(عليه السلام) فرمود: هر كس بخواهد محمّد و آل محمّد را با صلوات بر آنان مسرور و خشنود سازد، اين صلوات را بخواند(13):

اَللّهُمَّ يا اَجْوَدَ مَنْ اَعْطى، وَيا خَيْرَ مَنْ سُئِلَ، وَيا اَرْحَمَ مَنِ اسْتُرْحِمَ،

خدايا اى بخشنده ترين عطابخشان و اى بهترين درخواست شدگان و اى مهربانترين كسى كه از او مهربانى جويند

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِهِ فِى الاَْوَّلينَ، وَصَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِهِ فِى

خدايا درود فرست بر محمّد و آلش در زمره پيشينيان و درود فرست بر محمّد و آلش در زمره

الاْخِرينَ، وَصَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِهِ فِى الْمَلاَِ الاَْعْلى، وَصَلِّ عَلى مُحَمَّد

پسينيان و درود فرست بر محمّد و آلش در ساكنين عالم بالا و درود فرست بر محمّد

وَآلِهِ فِى الْمُرْسَلينَ، اَللّهُمَّ اَعْطِ مُحَمَّداً وَ آلَهُ الْوَسيلَةَ وَ الْفَضيلَةَ،

و آلش در زمره مرسلين خدايا عطا كن به محمّد و آلش مقام وسيله و فضيلت

وَالشَّرَفَ وَ الرِّفْعَةَ وَ الدَّرَجَةَ الْكَبيرَةَ، اَللّهُمَّ اِنّى آمَنْتُ بِمُحَمَّد صَلَّى اللهُ

و شرف و رفعت و درجه بلند خدايا من ايمان آوردم به محمّد صلى الله

عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ لَمْ اَرَهُ، فَلا تَحْرِمْنى فِى الْقِيمَةِ رُؤْيَتَهُ، وَ ارْزُقْنى صُحْبَتَهُ،

عليه و آله با اين كه او را نديده ام پس در روز قيامت از ديدارش محرومم مفرما و مصاحبت و همنشينى او را روزيم فرما

وَتَوَفَّنى عَلى مِلَّتِهِ، وَ اسْقِنى مِنْ حَوْضِهِ مَشْرَباً رَوِيّاً سآئِغاً هَنيئاً، لا

و بر كيش او بميرانم و بنوشانم از حوض او (حوض كوثر) نوشاندنى سيراب و جانبخش و گوارا كه

اَظْمَأُ بَعْدَهُ اَبَداً، اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْء قَديرٌ، اَللّهُمَّ اِنّى آمَنْتُ بِمُحَمَّد صَلَّى

پس از آن هرگز تشنه نشوم كه براستى تو بر هر چيز توانايى خدايا من ايمان آورده ام به محمّد صلى

اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَلَمْ اَرَهُ، فَعَرِّفْنى فِى الْجِنانِ وَجْهَهُ، اَللّـهُمَّ بَلِّغْ مُحَمَّداً

الله عليه وآله و او را نديده ام پس در بهشت رويش را به من نشان ده خدايا برسان به محمّد

صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ مِنّى، تَحِيَّةً كَثيرَةً وَسَلاماً.

صلى الله عليه و آله از جانب من تحيتى بسيار و سلامى.

آنگاه دعاى «امّ داوود» را بخوان (كه در اعمال نيمه ماه رجب ـ صفحه 647 ـ گذشت). سپس اين تسبيحات را كه پاداش فراوانى دارد،
بخوان:

سُبْحانَ اللهِ قَبْلَ كُلِّ اَحَد، وَ سُبْحانَ اللهِ بَعْدَ كُلِّ اَحَد، وَ سُبْحانَ اللهِ مَعَ

منزه باد خدا پيش ازهر كس و منزه باد خدا پس از هركس و منزه باد خدا با

كُلِّ اَحَد، وَ سُبْحانَ اللهِ يَبْقى رَبُّنا و يَفْنى كُلُّ أَحَد، وَ سُبْحانَ اللهِ تَسْبيحاً

هركس و منزه باد خدا كه باقى ماند پروردگار ما و فانى شود هركس و منزه باد خدا تنزيهى

يَفْضُلُ تَسْبيحَ الْمُسَبِّحينَ فَضْلاً كَثيراً قَبْلَ كُلِّ اَحَد، وَ سُبْحانَ اللهِ

كه فزونى گيرد بر تسبيح تسبيح گويان فزونى بسيارى پيش از هركس و منزه باد خدا

تَسْبيحاً يَفْضُلُ تَسْبيحَ الْمُسَبِّحينَ فَضْلاً كَثيراً بَعْدَ كُلِّ اَحَد، وَ سُبْحانَ

تنزيهى كه فزونى گيرد برتسبيح تسبيح گويان فزونى بسيارى پس از هر كس و منزه باد

اللهِ تَسْبيحاً يَفْضُلُ تَسْبيحَ الْمُسَبِّحينَ فَضْلاً كَثيراً مَعَ كُلِّ اَحَد، وَسُبْحانَ

خدا تنزيهى كه فزونى گيرد بر تسبيح تسبيح گويان فزونى بسيار با هر كس، و منزه باد

اللهِ تَسْبيحاً يَفْضُلُ تَسْبيحَ الْمُسَبِّحينَ فَضْلاً كَثيراً لِرَبِّنَا الْباقى وَيَفْنى كُلُّ

خدا تنزيهى كه فزونى گيرد بر تسبيح تسبيح گويان برترى بسيارى براى پروردگار ما كه باقى ماند و جز او فانى شود هر

اَحَد، وَ سُبْحانَ اللهِ تَسْبيحاً لا يُحْصى وَ لا يُدْرى وَ لا يُنْسى، وَ لا يَبْلى

كس و منزه باد خدا تنزيهى كه به شماره در نيايد و دانسته نشود و فراموش نگردد و كهنه نشود

وَ لا يَفْنى وَ لَيْسَ لَهُ مُنْتَهى، وَ سُبْحانَ اللهِ تَسْبيحاً يَدُومُ بِدَوامِهِ، وَ يَبْقى

و فنا نپذيرد و انتهايى برايش نباشد و منزه باد خدا تنزيهى كه دوام داشته باشدبه دوام او و باقى ماند

بِبَقآئِهِ فى سِنِى الْعالَمينَ، وَ شُهُورِ الدُّهُورِ، وَ اَيّامِ الدُّنْيا وَ ساعاتِ اللَّيْلِ

به بقاى او در طول سالهاى اين جهان و ساير جهانيان و ماههاى اين روزگار و هر روزگار و روزهاى دنيا و ساعات شب

وَ النَّهارِ، وَ سُبْحانَ اللهِ اَبَدَ الاَْبَدِ، وَمَعَ الاَْبَدِ مِمّا لا يُحْصيهِ الْعَدَدُ، وَ لا

و روز و منزه باد خدا تا جاويدان است جاويد و و همراه با جاويد بد انسان كه شماره اش نتوان كرد و

يُفْنيهِ الاَْمَدُ، وَ لا يَقْطَعُهُ الاَْبَدُ، وَتَبارَكَ اللهُ اَحْسَنُ الْخالِقينَ.

زمان و مدت آن را به فنا نكشاند و قطعش نكند «هرگز» و بزرگ است خدا بهترين آفريدگان.

بار ديگر همين دعا را بخوان، ولى بجاى سُبْحانَ اللّهِ قَبْلَ كلِّ أَحَد، بگو: وَ الْحَمْدُ لِلّه قَبْلَ كُلِّ اَحَد، و هر جا كه كلمه سُبْحانَ اللّه دارد; به جاى آن اَلْحَمدُ لِلّه بگو و دعا را تا آخر بخوان.

براى بار سوم از ابتدا شروع كن ولى اين بار به جاى سُبْحانَ اللّهِ، بگو: لا إِلهَ إلاّ اللّه. مثلاً بگو: لا إله إلاّ اللّه قَبْلَ كُلِّ أَحَد...

در مرتبه چهارم، دعا را از ابتدا شروع كن و تا آخر بخوان، ولى به جاى سبحان اللّه بگو أللّه اكبر. مثلاً مى گويى: أللّه أكبر قَبلَ كلِّ أحد...

سپس دعاى أللّهُمَّ مَنْ تَعَبَّأ وَ تَهَيَّأَ را بخوان (كه در اعمال شب جمعه، صفحه 966 خواهد آمد).(14)

آنگاه با نهايت خشوع و فروتنى، دعاى چهل و هفتم «صحيفه سجّاديّه» را بخوان كه بسيار دعاى گران قدر و ارزشمندى است.(15)

5- دعاى معروف عرفه

از جمله دعاهايى كه خواندنش در روز عرفه سفارش شده است دعاى معروف و مشهور سالار شهيدان امام حسين(عليه السلام) است كه ازمحتواى بسيارباارزش وبى نظيرى برخورداراست;اين دعاى پرفيض،گنجينه اى از معارف اسلامى است كه راه خداشناسى و توبه و بازگشت به او را، به هر خداجوى مسلمانى مى آموزد، و روح را به بالاترين اوج معرفت، مى رساند; مى توان گفت يك دوره عرفان اسلامى در آن درج است.

بشر و بشير(16) از فرزندان «غالب اسدى» روايت كرده اند كه: عصر روز «عرفه» در سرزمين «عرفات» خدمت امام حسين(عليه السلام) بوديم كه آن حضرت با گروهى از اهل بيت و شيعيان خود، در نهايت خشوع و فروتنى، از خيمه خويش بيرون آمدند و در قسمت چپ كوه [= جبل الرحمه، كوه معروفى است در وسط عرفات] رو به سوى كعبه ايستادند و همانند فقير و نيازمندى كه چيزى طلب كند، دست ها را در برابر صورت گرفتند و اين دعا را خواندند:(17)

(براى توجّه بيشتر به محتواى اين دعا آن را به نه بخش تقسيم كرديم).

اَلْحَمْدُ للهِِ الَّذى لَيْسَ لِقَضآئِهِ دافِعٌ، وَلا لِعَطائِهِ مانِعٌ، وَلا كَصُنْعِهِ صُنْعُ

ستايش خاص خدايى است كه نيست براى قضا و حكمش جلوگيرى و نه براى عطا و بخششش مانعى و نه مانند ساخته اش ساخته هيچ

صانِع،وَهُوَ الْجَوادُ الْواسِعُ،فَطَرَ اَجْناسَ الْبَدائِعِ، واَتْقَنَ بِحِكْمَتِهِ الصَّنائِعَ،

سازنده اى و اوست بخشنده وسعت ده كه آفريد انواع گوناگون پديده ها را و به حكمت خويش محكم ساخت مصنوعات را طلايه ها(ى عالم وجود)

لا تَخْفى عَلَيْهِ الطَّلايِعُ، وَ لا تَضيعُ عِنْدَهُ الْوَدائِعُ، جازى كُلِّ صانِع،

بر او مخفى نيست و امانتها در نزد او ضايع نشود پاداش دهنده عمل هر سازنده

وَ رائِشُ كُلِّ قانع، وَ راحِمُ كُلِّ ضارِع، وَ مُنْزِلُ الْمَنافِعِ وَ الْكِتابِ الْجامِعِ

و سامان دهنده زندگى هر قناعت پيشه و مهربان نسبت به هر نالان، فرو فرستنده هر سود و بهره و آن كتاب جامع كه

بِالنُّورِ السّاطِعِ، وَ هُوَ لِلدَّعَواتِ سامِعٌ، وَ لِلْكُرُباتِ دافِعٌ، وَ لِلدَّرَجاتِ

فرستادش بوسيله نور آن نور درخشان و اوست كه دعاها را شنواست و گرفتاريها را برطرف كند و درجات

رافِعٌ، وَ لِلْجَبابِرَةِ قامِعٌ، فَلا اِلهَ غَيْرُهُ، وَلا شَىْءَ يَعْدِلُهُ، وَلَيْسَ كَمِثْلِهِ

را بالا برد و گردنكشان را ريشه كن سازد پس معبودى جز او نيست و چيزى با او برابرى نكند و چيزى همانندش

شَىْءٌ، وَ هُوَ السَّميعُ الْبَصيرُ اللَّطيفُ الْخَبيرُ، وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَىْء قَديرٌ.

نيست و او شنواست و بينا و دقيق و آگاه و او بر هر چيز تواناست.

اَللّهُمَّ اِنّى اَرْغَبُ إِلَيْكَ، وَاَشْهَدُ بِالرُّبُوبِيَّةِ لَكَ، مُقِرّاً بِاَنَّكَ رَبّى،وَ اِلَيْكَ

خدايا من بسوى تو اشتياق دارم و به پروردگارى تو گواهى دهم اقرار دارم به اين كه تو پروردگار منى و بسوى توست

مَرَدّى، اِبْتَدَاْتَنى بِنِعْمَتِكَ قَبْلَ اَنْ اَكُونَ شَيْئاً مَذْكُوراً، وَخَلَقْتَنى مِنَ

بازگشت من آغاز كردى وجود مرا به رحمت خود پيش از آن كه باشم چيز قابل ذكرى و مرا از

التُّرابِ، ثُمَّ اَسْكَنْتَنِى الاَْصْلابَ، آمِناً لِرَيْبِ الْمَنُونِ، وَاخْتِلافِ الدُّهُورِ

خاك آفريدى آنگاه در ميان صلبها جايم دادى و ايمنم ساختى از حوادث زمانه و تغييرات روزگار

وَالسِّنينَ، فَلَمْ اَزَلْ ظاعِناً مِنْ صُلْب اِلى رَحِم فى تَقادُم مِنَ الاَْيّامِ

و سالها و همچنان همواره از صلبى به رحمى كوچ كردم در ايّام

الْماضِيَةِ، وَالْقُرُونِ الْخالِيَةِ، لَمْ تُخْرِجْنى لِرَاْفَتِكَ بى وَلُطْفِكَ لى

قديم و گذشته و قرنهاى پيشين و از روى مهر و رأفتى كه به من داشتى

وَاِحْسانِكَ اِلَىَّ فى دَوْلَةِ اَئِمَّةِ الْكُفْرِ الَّذينَ نَقَضُوا عَهْدَكَ، وَكَذَّبُوا رُسُلَكَ،

و احسانت نسبت به من مرا به جهان نياوردى در دوران حكومت پيشوايان كفر آنان كه پيمان تو را شكستند و فرستادگانت را تكذيب كردند

لكِنَّكَ اَخْرَجْتَنى لِلَّذى سَبَقَ لى مِنَ الْهُدَى الَّذى لَهُ يَسَّرْتَنى، وَفيهِ

ولى در زمانى مرا بدنيا آوردى كه پيش از آن در علمت گذشته بود از هدايتى كه اسبابش را برايم مهيا فرمودى و در آن

اَنْشَأْتَنى، وَمِنْ قَبْلِ ذلِكَ رَؤُفْتَ بى بِجَميلِ صُنْعِكَ، وَسَوابِغِ نِعَمِكَ،

مرا نشو و نما دادى و پيش از اين نيز به من مهر ورزيدى بوسيله رفتار نيكويت و نعمتهاى شايانت

فابْتَدَعْتَ خَلْقى مِنْ مَنِىٍّ يُمْنى، وَاَسْكَنْتَنى فى ظُلُمات ثَلاث، بَيْنَ لَحْم

كه پديد آوردى خلقتم را از منى ريخته شده و جايم دادى در سه پرده تاريكى (مشيمه و رحم و شكم) ميان گوشت

وَدَم وَجِلْد، لَمْ تُشْهِدْنى خَلْقى، وَلَمْ تَجْعَلْ اِلَىَّ شَيْئاً مِنْ اَمْرى، ثُمَّ

و خون و پوست و گواهم نساختى در خلقتم و واگذار نكردى به من چيزى از كار خودم را سپس

اَخْرَجْتَنى لِلَّذى سَبَقَ لى مِنَ الْهُدى اِلَى الدُّنْيا تآمّاً سَوِيّاً، وَحَفِظْتَنى

بيرونم آوردى بدانچه در علمت گذشته بود از هدايتم بسوى دنيا خلقتى تمام و درست و در حال طفوليت و خردسالى

فِى الْمَهْدِ طِفْلاً صَبِيّاً، وَرَزَقْتَنى مِنَ الْغِذآءِ لَبَناً مَرِيّاً، وَعَطَفْتَ عَلَىَّ

در گهواره محافظتم كردى و روزيم دادى از غذاها شيرى گوارا و دل پرستاران رابر من مهربان

قُلُوبَ الْحَواضِنِ، وَكَفَّلْتَنى الاُْمَّهاتِ الرَّواحِمَ، وَكَلاَْتَنى مِنْ طَوارِقِ

كردى و عهده دار پرستاريم كردى مادران مهربان را و از آسيب جنيان نگهداريم كردى

الْجآنِّ، وَسَلَّمْتَنى مِنَ الزِّيادَةِ وَالنُّقْصانِ، فَتَعالَيْتَ يا رَحيمُ يا رَحْمنُ،

و از زيادى و نقصان سالمم داشتى پس برترى تو اى مهربان و اى بخشاينده

حتّى اِذَا اسْتَهْلَلْتُ ناطِقاً بِالْكَلامِ، اَتْمَمْتَ عَلَىَّ سَوابِغَ الاِْنْعامِ، وَرَبَّيْتَنى

تا آنگاه كه لب به سخن گشودم و تمام كردى بر من نعمتهاى شايانت را و پرورشم دادى

زايِداً فى كُلِّ عام، حَتّى إذَا اكْتَمَلَتْ فِطْرَتى، وَاعْتَدَلَتْ مِرَّتى، اَوْجَبْتَ

هر ساله زيادتر از سال پيش تا آنگاه كه خلقتم كامل شد و تاب و توانم به حد اعتدال رسيد واجب كردى

عَلَىَّ حُجَتَّكَ، بِاَنْ اَلْهَمْتَنى مَعْرِفَتَكَ، وَرَوَّعْتَنى بِعَجائِبِ حِكْمَتِكَ،

بر من حجت خود را بدين ترتيب كه معرفت خود را به من الهام فرمودى و بوسيله عجايب حكمتت به هراسم انداختى

وَاَيْقَظْتَنى لِما ذَرَاْتَ فى سَمآئِكَوَاَرْضِكَ مِنْ بَدائِعِ خَلْقِكَ، وَنَبَّهْتَنى

و بيدارم كردى بدانچه آفريدى در آسمان و زمينت از پديده هاى آفرينشت و آگاهم كردى

لِشُكْرِكَ وَذِكْرِكَ، وَاَوجَبْتَ عَلَىَّ طاعَتَكَ وَعِبادَتَكَ، وَفَهَّمْتَنى ما جآءَتْ

به سپاسگزارى و ذكر خودت و اطاعت و عبادتت را بر من واجب كردى و آنچه

بِهِ رُسُلُكَ، وَيَسَّرْتَ لى تَقَبُّلَ مَرْضاتِكَ، وَمَنَنْتَ عَلَىَّ فى جَميعِ ذلِكَ

رسولانت آورده بودند به من فهماندى و پذيرفتن موجبات خشنوديت را برايم آسان كردى و در تمام اينها

بِعَوْنِكَ وَلُطْفِكَ، ثُمَّ اِذْ خَلَقْتَنى مِنْ خَيْرِالثَّرى، لَمْ تَرْضَ لى يا اِلهى نِعْمَةً

به يارى و لطف خود بر من منّت نهادى سپس به اين كه مرا از بهترين خاكها آفريدى راضى نشدى اى معبود من كه تنها از نعمتى

دُونَ اُخرى، وَرَزَقْتَنى مِنْ اَنواعِ الْمَعاشِ، وَصُنُوفِ الرِّياشِ، بِمَنِّكَ

برخوردار شوم و از ديگرى منع گردم بلكه روزيم دادى از انواع (نعمتهاى) زندگى و اقسام لوازم كامرانى و اين بواسطه آن نعمت بخشى

الْعَظيمِ الاَْعْظَمِ عَلَىَّ، وَ اِحْسانِكَ الْقَديمِ اِلَىَّ، حَتّى اِذا اَتْمَمْتَ عَلَىَّ

بزرگ و بزرگترت بود بر من و آن احسان ديرينه ات بود نسبت به من تا اين كه تمام نعمتها را بر من كامل كردى

جَميعَ النِّعَمِ، وَصَرَفْتَ عَنّى كُلَّ النِّقَمِ، لَمْ يَمْنَعْكَ جَهْلى وَجُرْأَتى عَلَيْكَ،

و تمام رنجها و بلاها را از من دور ساختى باز هم نادانى و دليرى من بر من جلوگيرت نشد

اَنْ دَلَلْتَنى اِلى ما يُقَرِّبُنى اِلَيْكَ، وَوَفَّقْتَنى لِما يُزْلِفُنى لَدَيْكَ، فَاِنْ دَعَوْتُكَ

از اين كه راهنماييم كردى بدانچه مرا به تو نزديك كند و موفقم داشتى بدانچه مرا به درگاهت مقرّب سازد كه اگر بخوانمت

اَجَبْتَنى، وَاِنْ سَئَلْتُكَ اَعْطَيْتَنى، وَاِنْ اَطَعْتُكَ شَكَرْتَنى، وَاِنْ شَكَرْتُكَ

پاسخم دهى و اگر بخواهم از توبه من عطا كنى و اگر اطاعتت كنم قدردانى كنى و اگر سپاسگزاريت كنم

زِدْتَنى، كُلُّ ذلِكَ اِكْمالٌ لاَِنْعُمِكَ عَلَىَّ، وَاِحْسانِكَ اِلَىَّ، فَسُبْحانَكَ

بر من بيفزايى و همه اينها براى كامل ساختن نعمتهاى تو است بر من و احسانى كه به من دارى پس منزهى تو،

سُبْحانَكَ مِنْ مُبْدِئ مُعيد حَميد مَجيد، تَقَدَّسَتْ اَسْمآؤُكَ، وَعَظُمَتْ

منزه كه آغازنده نعمتى و بازگرداننده و ستوده و بزرگوارى بسى پاكيزه است نامهاى تو و بزرگ است

الاؤُكَ، فَأَىَُّ نِعَمِكَ يا اِلهى اُحْصى عَدَداً وَذِكْراً، أَمْ اَىُّ عَطاياكَ أَقُومُ بِها

نعمتهاى تو پس اى معبود من كدام يك از نعمتهايت را بشماره درآورده و ياد كنم يا براى كدام يك از عطاهايت به

شُكْراً، وَهِىَ يا رَبِّ اَكْثَرُ مِنْ اَنْ يُحْصِيَهَا الْعآدُّونَ، أَوْ يَبْلُغَ عِلْماً بِهَا

سپاسگزارى اقدام كنم در صورتى كه آنها اى پروردگار من بيش از آن است كه حسابگران بتوانند آنها را بشمارند يا دانش

الْحافِظُونَ، ثُمَّ ما صَرَفْتَ وَدَرَأْتَ عَنِّى اللّهُمَّ مِنَ الضُرِّ وَالضَّرّآءِ، أَكْثَرُ

حافظان بدانها رسد سپس اى خدا آنچه را از سختى و گرفتارى از من دور كرده و باز داشتى بيشتر بوده

مِمّا ظَهَرَ لى مِنَ الْعافِيَةِ وَالسَّرّآءِ.

از آنچه برايم آشكار شد از تندرستى و خوشى.

وَاَ نَا اَشْهَدُ يا اِلهى بِحَقيقَةِ ايمانى، وَعَقْدِ عَزَماتِ يَقينى، وَخالِصِ

و من گواهى دهم خدايا به حقيقت ايمان خودم و بدانچه تصميمات يقينم بدان بسته استو توحيد خالص

صَريحِ تَوْحيدى، وَباطِنِ مَكْنُونِ ضَميرى، وَعَلائِقِ مَجارى نُورِ

و بى شائبه خود و درون سرپوشيده نهادم و رشته هاى ديد نور

بَصَرى، وَاَساريرِ صَفْحَةِ جَبينى، وَ خُرْقِ مَسارِبِ نَفْسى، وَ خَذاريفِ

چشمانم و خطوط صفحه پيشانيم و رخنه هاى راههاى تنفسم و پرده هاى

مارِنِ عِرْنينى، وَ مَسارِبِ سِماخِ سَمْعى، وَ ما ضُمَّتْ وَ اَطْبَقَتْ عَلَيْهِ

نرمه بينيم و راههاى پرده گوشم و آنچه بچسبد و روى هم قرار گيرد

شَفَتاىَ، وَ حَرَكاتِ لَفْظِ لِسانى، وَمَغْرَزِ حَنَكِ فَمى وَفَكّى، وَ مَنابِتِ

بر آن دو لبم و حركتهاى تلفظ زبانم و محل پيوست كام (فك بالاى) دهان و آرواره ام

اَضْراسى، وَ مَساغِ مَطْعَمى وَ مَشْرَبى، وَحِمالَةِ اُمِّ رَأْسى، وَ بُلُوعِ فارِغِ

و محل بيرون آمدن دندانهايم و محل چشيدن خوراك و آشاميدنيهايم و رشته و عصب مغز سرم و لوله (حلق) متصل به

حَبآئِلِ عُنُقى، وَ مَا اشْتَمَلَ عَلَيْهِ تامُورُ صَدْرى، وَ حمائِلِ حَبْلِ وَتينى،

رگهاى گردنم و آنچه در برگرفته آن را قفسه سينه ام و رشته هاى رگ قلبم

وَ نِياطِ حِجابِ قَلْبى، وَ أَفْلاذِ حَواشى كَبِدى، وَ ما حَوَتْهُ شَراسيفُ

و شاهرگ پرده دلم و پاره هاى گوشه و كنار جگرم و آنچه را در بردارد استخوانهاى

اَضْلاعى، وَ حِقاقُ مَفاصِلى، وَقَبْضُ عَوامِلى، وَاَطْرافُ اَنامِلى،

دنده هايم و سربندهاى استخوانهايم و انقباض عضلات بدنم و اطراف سر انگشتانم و

وَلَحْمى وَ دَمى، وَشَعْرى وَ بَشَرى، وَ عَصَبى وَ قَصَبى، وَ عِظامى وَ مُخّى

گوشتم و خونم و موى بدنم و بشره پوستم و عصبم و ساقم و استخوانم و مغزم

وَ عُرُوقى، وَ جَميعُ جَوارِحى، وَ مَا انْتَسَجَ عَلى ذلِكَ اَيّامَ رِضاعى، وَ ما

و رگهايم و تمام اعضا و جوارحم و آنچه بر اينها بافته شده از دوران شيرخوارگيم و آنچه را

اَقلَّتِ الاَْرْضُ مِنّى، وَ نَوْمى وَ يَقْظَتى وَسُكُونى، وَ حَرَكاتِ رُكُوعى

زمين از من بر خود گرفته و خوابم و بيداريم و آرميدنم و حركتهاى ركوع و

وَسُجُودى، اَنْ لَوْ حاوَلْتُ وَ اجْتَهَدْتُ مَدَى الاَْعصارِ وَ الاَْحْقابِ، لَوْ

سجود من (گواهى دهم) كه اگر تصميم بگيرم و بكوشم در طول قرون و اعصار بر فرض كه چنين

عُمِّرْتُها اَنْ أُؤَدِّىَ شُكْرَ واحِدَة مِنْ أَنْعُمِكَ، مَا اسْتَطَعْتُ ذلِكَ اِلاَّ بِمَنِّكَ

عمرى بكنم و بخواهم شكريكى از نعمتهاى تو را بجا آورم نخواهم توانست جز به لطف خود كه

الْمُوجَبِ عَلَىَّ بِهِ شُكْرُكَ اَبَداً جَديداً، وَ ثَنآءً طارِفاً عَتيداً، اَجَلْ، وَ لَوْ

آن خود واجب كند بر من سپاسگزاريت را دوباره از نو و موجب ستايشى تازه و ريشه دار گردد آرى و اگر

حَرَصْتُ اَنـَا وَالْعآدُّونَ مِنْ اَنامِكَ، أَنْ نُحْصِىَ مَدى اِنْعامِكَ سالِفِهِ وَ انِفِهِ،

حريص باشم من و حسابگران از مخلوقت كه بخواهيم اندازه نعمت بخشيهاى تو را از گذشته و آينده

ما حَصَرْناهُ عَدَداً، وَ لا اَحْصَيناهُ اَمَداً، هَيْهاتَ أنّى ذلِكَ، وَ اَنْتَ الْمُخْبِرُ

به حساب درآوريم نتوانيم بشماره درآوريم و نه از نظر زمان و اندازه آن را احصا كنيم! هيهات! كجا چنين چيزى ميسر است و تو خود

فى كِتابِكَ النّاطِقِ، وَ النَّبَأِ الصّادِقِ: وَ اِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللهِ لا تُحْصُوها.

در كتاب گويا و خبر راست و درستت خبر داده اى كه «اگر بشماريد نعمت خدا را احصا نتوانيد كرد»

صَدَقَ كِتابُكَ اللّهُمَّ وَاِنْبآؤُكَ، وَ بَلَّغَتْ اَنْبِيآؤُكَ وَ رُسُلُكَ ما اَنْزَلْتَ عَلَيْهِمْ

خدايا كتاب تو و خبرى كه دادى راست است و رساندند پيمبران و رسولانت هرچه را بر ايشان از وحى خويش

مِنْ وَحْيِكَ، وَ شَرَعْتَ لَهُمْ وَ بِهِمْ(18) مِنْ دينِكَ.

فرو فرستادى و آنچه را تشريع كردى براى آنها و بوسيله آنها از دين و آيين خود.

غَيْرَ أَنّى يا اِلهى اَشْهَدُ بِجَهْدى وَ جِدّى، وَ مَبْلَغِ طاعَتى وَ وُسْعى، وَ أَقُولُ

جز اين كه معبودا من گواهى دهم به سعى و كوششم و به اندازه رسايى طاعت و وسعم و از

مُؤْمِناً مُوقِناً، اَلْحَمْدُ للهِِ الَّذى لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً فَيَكُونَ مَوْرُوثاً، وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ

روى ايمان و يقين مى گويم ستايش خدايى را سزاست كه نگيرد فرزندى تا از او ارث برند و نيست برايش

شَريكٌ فى مُلْكِهِ فَيُضآدَّهُ فيمَا ابْتَدَعَ، وَ لا وَلِىٌّ مِنَ الذُّلِّ فَيُرْفِدَهُ فيما

شريكى در فرمانروايى تا با او ضدّيت كنند در آنچه پديد آوردو نه نگهدارى از خوارى دارد تا كمكش كند

صَنَعَ، فَسُبْحانَهُ سُبْحانَهُ، لَوْ كانَ فيهِما الِهَةٌ اِلاَّ اللهُ لَفَسَدَتا وَ تَفَطَّرَتا،

در آنچه بوجود آورد پس منزه باد منزه كه اگر بود در آسمان و زمين خدايانى جز او هر دو تباه مى شدند و از هم متلاشى مى گشتند

سُبْحانَ اللهِ الْواحِدِ الاَْحَدِ الصَّمَدِ، اَلَّذى لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ، وَلَمْ يَكُنْ لَهُ

منزه است خداى يگانه يكتاى بى نيازى كه فرزند ندارد و فرزند كسى نيست و نيست برايش

كُفُواً اَحَدٌ، اَلْحَمْدُ للهِِ حَمْداً يُعادِلُ حَمْدَ مَلائِكَتِهِ الْمُقَرَّبينَ، وَ اَنْبِيآئِهِ

همتايى هيچ كس ستايش خداى را است ستايشى كه برابر ستايش فرشتگان مقرّب او و پيمبران

الْمُرْسَلينَ، وَ صَلَّى اللهُ عَلى خِيَرَتِهِ مُحَمَّد خاتَمِ النَّبِيّينَ، وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ

مرسلش باشد و درود خدا بر بهترين خلقش محمّد خاتم پيمبران و آل پاك و

الطّاهِرينَ الْمُخلَصينَ، وَسَلَّمَ.

پاكيزه و خالص او باد و سلام.

آنگاه حضرت، پس از ذكر آن همه اوصاف الهى و تسبيح و تقديس پروردگار حاجت خود را عرضه داشت و در حالى كه اشك از چشمان مباركش سرازير بود گفت:

اَللّهُمَّ اجْعَلْنى اَخْشاكَ كَانّى اَراكَ، وَاَسْعِدْنى بِتَقْويكَ، وَلا تُشْقِنى

خدايا چنانم ترسان خودت كن كه گويا مى بينمت و به پرهيزكارى از خويش خوشبختم گردان و به واسطه نافرمانيت بدبختم

بِمَعْصِيَتِكَ، وَخِرْلى فى قَضآئِكَ، وَبارِكْ لى فى قَدَرِكَ، حَتّى لا أُحِبَّ

مكن و در سرنوشت خود خير برايم مقدر كن و مقدراتت را برايم مبارك گردان تا چنان نباشم كه

تَعْجيلَ ما اَخَّرْتَ، وَلا تَاْخيرَ ما عَجَّلْتَ، اَللّهُمَّ اجْعَلْ غِناىَ فى نَفْسى،

تعجيل آنچه را تو پس انداخته اى بخواهم و نه تأخير آنچه را تو پيش انداخته اى خدايا قرار ده بى نيازى در نفس من

وَالْيَقينَ فى قَلْبى، وَالاِْخْلاصَ فى عَمَلى، وَالنُّورَ فى بَصَرى، وَالْبَصيرَةَ

و يقين در دلم و اخلاص در كردارم و روشنى در ديده ام و بينايى

فى دينى، وَمَتِّعْنى بِجَوارِحى، وَاجْعَلْ سَمْعى وَبَصَرى اَلْوارِثَيْنِ مِنّى،

در دينم و مرا از اعضا و جوارحم بهره مند كن و گوش و چشم مرا وارث من گردان (كه تا دم مرگ بسلامت باشند)

وَانْصُرْنى عَلى مَنْ ظَلَمَنى، وَاَرِنى فيهِ ثارى وَ مَآرِبى، وَاَقِرَّ بِذلِكَ

و ياريم ده بر آن كس كه به من ستم كرده و انتقام گيرى مرا و آرزويم را درباره اش به من بنمايان و ديده ام را در اين باره

عَيْنى، اَللَّهُمَّ اكْشِفْ كُرْبَتى، وَاسْتُرْ عَوْرَتى، وَاغْفِرْ لى خَطيئَتى، وَاخْسَأْ

روشن كن خدايا محنتم را برطرف كن و زشتيهايم بپوشان و خطايم بيامرز و شيطان

شَيْطانى، وَفُكَّ رِهانى، وَاجْعَلْ لى يا اِلهى الدَّرَجَةَ الْعُلْيا فِى الاْخِرَةِ

و اهريمنم را از من بران و ذمه ام را از گِرو بِرَهان و قرار ده خدايا براى من درجه والا در آخرت

وَالاُْولى، اَللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ كَما خَلَقْتَنى، فَجَعَلْتَنى سَميعاً بَصيراً، وَلَكَ

و در دنيا خدايا حمد تو راست كه مرا آفريدى و شنوا و بينا قرارم دادى

الْحَمْدُ كَما خَلَقْتَنى، فَجَعَلْتَنى خَلْقاً سَوِيّاً رَحْمَةً بى، وَقَدْ كُنْتَ عَنْ

و ستايش تو راست كه مرا آفريدى و از روى مهرى كه به من داشتى خلقتم را نيكو آراستى در صورتى كه تو از

خَلْقى غَنِيّاً، رَبِّ بِما بَرَأْتَنْى فَعَدَّلْتَ فِطْرَتى، رَبِّ بِما اَنْشَأْتَنى

خلقت من بى نياز بودى پروردگارا به آن طور كه مرا پديدآوردى و در خلقتم اعتدال بكار بردى پروردگارا به آن طور كه بوجودم آوردى و

فَاَحْسَنْتَ صُورَتى، رَبِّ بِما اَحْسَنْتَ اِلَىَّ وَفى نَفْسى عافَيْتَنى، رَبِّ بِما

صورتم را نيكو كردى پروردگارا به آن طور كه به من احسان كردى وعافيتم دادى پروردگارا آن چنانكه

كَلاَْتَنى وَوَفَّقْتَنى، رَبِّ بِما اَنْعَمْتَ عَلَىَّ فَهَدَيْتَنى، رَبِّ بِما اَوْلَيْتَنى وَمِنْ

مرا محافظت كردى و موفقم داشتى پروردگارا آن چنانكه بر من انعام كرده و هدايتم فرمودى پروردگارا چنانچه مرا مورد احسان قرار داده و از

كُلِّ خَيْر اَعْطَيْتَنى، رَبِّ بِما اَطْعَمْتَنى وَسَقَيْتَنى، رَبِّ بِما اَغْنَيْتَنى

هر خيرى به من عطا كردى پروردگارا آن چنانكه مرا خوراندى و نوشاندى پروردگارا آن چنانكه بى نيازم كردى

وَاَقْنَيْتَنى، رَبِّ بِما اَعَنْتَنى وَاَعْزَزْتَنى، رَبِّ بِما اَلْبَسْتَنى مِنْ سِتْرِكَ

و سرمايه ام دادى پروردگارا آن چنانكه كمكم دادى و عزتم بخشيدى پروردگارا آن چنانكه مرا از خلعت باصفايت پوشاندى

الصّافى، وَ يَسَّرْتَ لى مِنْ صُنْعِكَ الْكافى، صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد،

و از مصنوعاتت به حد كافى در اختيارم گذاردى (چنانكه اين همه انعام كردى) درود فرست بر محمّد و آل محمّد و

وَاَعِنّى عَلى بَوآئِقِ الدُّهُورِ، وَ صُرُوفِ اللَّيالى وَ الاَْيّامِ، وَنَجِّنى مِنْ

كمكم ده بر پيش آمدهاى ناگوار روزگار و كشمكشهاى شبها و روزها و از هراسهاى

اَهْوالِ الدُّنْيا وَكُرُباتِ الاْخِرَةِ، وَاكْفِنى شَرَّ ما يَعْمَلُ الظّالِمُونَ فِى

دنيا و اندوههاى آخرت نجاتم ده و از شر آنچه ستمگران در زمين انجام دهند مرا كفايت فرما

الاَْرْضِ، اَللّهُمَّ ما اَخافُ فَاكْفِنى، وَما اَحْذَرُ فَقِنى، وَ فى نَفْسى وَ دينى

خدايا از آنچه مى ترسم كفايتم كن و از آنچه برحذرم، نگاهم دار و خودم و دينم

فَاحْرُسْنى، وَ فى سَفَرى فَاحْفَظْنى، وَ فى اَهْلى وَ مالى فَاخْلُفْنى، وَ فيما

را حفظ كن و در سفر محافظتم كن و در خانواده و مالم جانشين من باش و در آنچه

رَزَقْتَنى فَبارِكْ لى، وَ فى نَفْسى فَذَلِّلْنى، وَ فى اَعْيُنِ النّاسِ فَعَظِّمْنى،

روزيم كرده اى بركت ده و مرا در پيش خودم خوار كن و در چشم مردم بزرگم كن و

وَمِنْ شَرِّ الْجِنِّ وَ الاِْنْسِ فَسَلِّمْنى، وَ بِذُنُوبى فَلا تَفْضَحْنى، وَ بِسَريرَتى

از شر جن و انس بسلامتم بدار و به گناهان رسوايم مكن و به انديشه هاى باطنم

فَلا تُخْزِنى، وَ بِعَمَلى فَلا تَبْتَلِنى، وَ نِعَمَكَ فَلا تَسْلُبْنى، وَ اِلى غَيْرِكَ فَلا

سرافكنده ام مكن و به كردارم دچارم مساز و نعمتهايت را از من مگير و بجز خودت به ديگرى

تَكِلْنى، اِلهى اِلى مَنْ تَكِلُنى، اِلى قَريب فَيَقْطَعُنى، اَمْ اِلى بَعيد

واگذارم مكن خدايا به كه واگذارم مى كنى آيا به خويشاوندى كه از من بِبُرَد يا بيگانه اى كه مرا از خود دور كند يا

فَيَتَجَهَّمُنى، اَمْ اِلَى الْمُسْتَضْعَفينَ لى وَاَنْتَ رَبّى، وَمَليكُ اَمْرى، اَشْكُو

به كسانى كه خوارم شمرند و تويى پروردگار من و زمامدار كار من بسوى

اِلَيْكَ غُرْبَتى، وَ بُعْدَ دارى، وَهَوانى عَلى مَنْ مَلَّكْتَهُ اَمْرى، اِلهى فَلا

تو شكايت آرم از غربت خود و دورى خانه ام و خواريم نزد كسى كه زمامدار كار من كردى خدايا پس

تُحْلِلْ عَلَىَّ غَضَبَكَ، فَاِنْ لَمْ تَكُنْ غَضِبْتَ عَلَىَّ فَلا اُبالى سُبْحانَكَ غَيْرَ

خشم خود را بر من مبار و اگر بر من خشم نكرده باشى باكى ندارم منزهى تو جز اين كه

اَنَّ عافِيَتَكَ اَوْسَعُ لى، فَاَسْئَلُكَ يا رَبِّ بِنُورِ وَجْهِكَ الَّذى اَشْرَقَتْ لَهُ

در عين حال عافيت تو وسيعتر است براى من پس از تو خواهم پروردگارا به نور ذاتت كه روشن شد بدان

الاَْرْضُ وَالسَّمواتُ، وَ كُشِفَتْ بِهِ الظُّلُماتُ، وَ صَلُحَ بِهِ اَمْرُ الاَْوَّلينَ

زمين و آسمانها و برطرف شد بدان تاريكيها و اصلاح شد بدان كار اوّلين

وَالاْخِرينَ، اَنْ لا تُميتَنى عَلى غَضَبِكَ، وَلا تُنْزِلَ بى سَخَطَكَ، لَكَ

و آخرين كه مرا بر حال غضب خويش نميرانى و خشمت را بر من نازل مفرمايى مؤاخذه

الْعُتْبى لَكَ الْعُتْبى(19) حَتّى تَرْضى قَبْلَ ذلِك، لا اِلهَ اِلاَّ اَنْـتَ.

و بازخواست حق توست تا گاهى كه پيش از آن راضى شوى معبودى جز تو نيست.

رَبَّ الْبَلَدِ الْحَرامِ، وَالْمَشْعَرِ الْحَرامِ، وَالْبَيْتِ الْعَتيقِ الَّذى اَحْلَلْتَهُ الْبَرَكَةَ،

كه پروردگار شهر محترم و مشعر الحرام و خانه كعبه اى آن خانه اى كه بركت را بدان نازل كردى

وَجَعَلْتَهُ لِلنّاسِ اَمْناً، يا مَنْ عَفا عَنْ عَظيمِ الذُّنُوبِ بِحِلْمِهِ، يا مَنْ اَسْبَغَ

و آن را براى مردمان خانه امنى قرار دادى اى كسى كه از گناهان بزرگ به بردبارى خود درگذرى اى كه نعمتها را به

النَّعْمآءَ بِفَضْلِهِ، يا مَنْ اَعْطَى الْجَزيلَ بِكَرَمِهِ، يا عُدَّتى فى شِدَّتى، يا

فضل خود فراوان گردانى اى كه عطاياى شايان را به كرم خود بدهى اى ذخيره ام در سختى اى

صاحِبى فى وَحْدَتى، يا غِياثى فى كُرْبَتى، يا وَلِيّى فى نِعْمَتى، يا اِلـهى

رفيق و همدمم در تنهايى اى فريادرس من در گرفتارى اى ولى من در نعمتم اى معبود من

وَاِلـهَ آبائى، اِبْراهيمَ وَاِسْماعيلَ، وَاِسْحقَ وَيَعْقُوبَ، وَرَبَّ جَبْرَئيلَ

و معبود پدرانم ابراهيم و اسمعيل و (معبود) اسحاق و يعقوب و پروردگار جبرئيل

وَميكائيلَ وَاِسْرافيلَ، وَربَّ مُحَمَّد خاتِمِ النَّبِيّينَ، وَ آلِهِ الْمُنْتَجَبينَ،

و ميكائيل و اسرافيلو پروردگار محمّد خاتم پيمبران و آل برگزيده اش

وَمُنْزِلَ التَّوراةِ وَالاِْنْجيلِ وَالزَّبُورِ وَالْفُرْقانِ، وَمُنَزِّلَ كـهيعص، وَطـه

و فروفرستنده تورات و انجيل و زبور و قرآن و نازل كننده كهيعص و طه

وَيس، وَالْقُرآنِ الْحَكيمِ، اَنْتَ كَهْفى حينَ تُعْيينِى الْمَذاهِبُ فى سَعَتِها،

و «يس و قرآن حكمت آموز» تويى پناه من هنگامى كه درمانده ام كنند راهها با همه وسعتى كه دارند

وَتَضيقُ بِىَ الاَْرْضُ بِرُحْبِها، وَلَوْلا رَحْمَتُكَ لَكُنْتُ مِنَ الْهالِكينَ، وَاَنْتَ

و زمين بر من تنگ گيرد با همه پهناوريش و اگر نبود رحمت تو بطور حتم من هلاك شده بودم و تويى

مُقيلُ عَثْرَتى، وَلَوْلا سَتْرُكَ اِيّاىَ لَكُنْتُ مِنَ الْمَفْضُوحينَ، وَ اَنْتَ مُؤَيِّدى

ناديده گير لغزشم و اگر پرده پوشى تو نبود مسلّماً من از رسواشدگان بودم و تويى كه

بِالنَّصْرِ عَلى اَعْدآئى، وَ لَوْ لا نَصْرُكَ اِيّاىَ لَكُنْتُ مِنَ الْمَغْلُوبينَ، يا مَنْ

به يارى خود مرا بر دشمنانم يارى دهى و اگر نبود يارى تومن مغلوب شده بودم اى كه

خَصَّ نَفْسَهُ بِالسُّمُوِّ وَ الرِّفْعَةِ، فَاَوْلِيآئُهُ بِعِزِّهِ يَعْتَزُّونَ، يا مَنْ جَعَلَتْ لَهُ

مخصوص كرده خود را به بلندى و برترى و دوستانش بوسيله عزت او عزت يابند اى كه

الْمُلُوكُ نيرَ الْمَذَلَّةِ عَلى اَعْناقِهِمْ، فَهُمْ مِنْ سَطَواتِهِ خائِفُونَ، يَعْلَمُ خائِنَةَ

پادشاهان در برابرش طوق خوارى به گردن گذارند و آنها از سَطَوَتَش ترسانند مى داند حركت (يا خيانت)

الاَْعْيُنِ وَما تُخْفِى الصُّدُورُ، وَ غَيْبَ ما تَاْتى بِهِ الاَْزْمِنَةُ وَالدُّهُورُ، يا مَنْ

چشمها و آنچه را سينه ها پنهان كنند و حوادثى كه در كمون زمانها و روزگارهاست اى كه

لا يَعْلَمُ كَيْفَ هُوَ اِلاَّ هُوَ، يا مَنْ لا يَعْلَمُ ما هُوَ اِلاَّ هُوَ، يا مَنْ لا يَعْلَمُهُ اِلاَّ

نداند چگونگى او را جز خود او اى كه نداند چيست او جز او اى كه نداند او را جز

هُوَ(20)، يا مَنْ كَبَسَ الاَْرْضَ عَلَى الْمآءِ، وَسَدَّ الْهَوآءَ بِالسَّمآءِ، يا مَنْ لَهُ

خود او اى كه زمين را بر آب فرو بُردى و هوا را به آسمان بستى اى كه

اَكْرَمُ الاَْسْمآءِ، يا ذَا الْمَعْرُوفِ الَّذى لا يَنْقَطِعُ اَبَداً، يا مُقَيِّضَ الرَّكْبِ

گرامى ترين نامها از اوست اى دارنده احسانى كه هرگز قطع نشود اى گمارنده كاروان براى نجات

لِيُوسُفَ فِى الْبَلَدِ الْقَفْرِ، وَمُخْرِجَهُ مِنَ الْجُبِّ، وَجاعِلَهُ بَعْدَ الْعُبُودِيَّةِ

يوسف در آن جاى بى آب و علف و بيرون آورنده اش از چاه و رساننده اش به پادشاهى پس از بندگى

مَلِكاً، يا رادَّهُ عَلى يَعْقُوبَ بَعْدَ اَنِ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظيمٌ، يا

اى كه او را برگرداندى به يعقوب پس از آن كه ديدگانش از اندوه سفيد شده بود و آكنده از غم بود اى

كاشِفَ الضُّرِّ وَالْبَلْوى عَنْ اَيُّوبَ، وَمُمْسِكَ يَدَىْ اِبْراهيمَ عَنْ ذَبْحِ ابْنِهِ،

برطرف كننده سختى و گرفتارى از ايوب و اى نگهدارنده دستهاى ابراهيم از ذبح پسرش

بَعْدَ كِبَرِ سِنِّهِ وَفَنآءِ عُمُرِهِ، يا مَنِ اسْتَجابَ لِزَكَرِيّا فَوَهَبَ لَهُ يَحْيى، وَلَمْ

پس از سن پيرى و بسرآمدن عمرش اى كه دعاى زكريا را به اجابت رساندى و يحيى را به او بخشيدى و

يَدَعْهُ فَرْداً وَحيداً، يا مَنْ اَخْرَجَ يُونُسَ مِنْ بَطْنِ الْحُوتِ، يا مَنْ فَلَقَ

او را تنها و بى كس وامگذاردى اى كه بيرون آورد يونس را از شكم ماهى اى كه شكافت

الْبَحْرَ لِبَنى اِسْرآئيلَ فَاَنْجاهُمْ، وَجَعَلَ فِرْعَوْنَ وَجُنُودَهُ مِنَ الْمُغْرَقينَ، يا

دريا را براى بنى اسرائيل و (از فرعونيان) نجاتشان دادو فرعون و لشكريانش را غرق كرد اى

مَنْ اَرْسَلَ الرِّياحَ مُبَشِّرات بَيْنَ يَدَىْ رَحْمَتِهِ، يا مَنْ لَمْ يَعْجَلْ عَلى مَنْ

كه فرستاد بادها را نويد دهندگانى پيشاپيش آمدن رحمتش اى كه شتاب نكند بر (عذاب)

عَصاهُ مِنْ خَلْقِهِ، يا مَنِ اسْتَنْقَذَ السَّحَرَةَ مِنْ بَعْدِ طُولِ الْجُحُودِ، وَقَدْ

نافرمانان از خلق خود اى كه نجات بخشيد ساحران (فرعون) را پس از سالها انكار (و كفر) و چنان

غَدَوْا فى نِعْمَتِهِ يَاْكُلُونَ رِزْقَهُ، وَيَعْبُدُونَ غَيْرَهُ، وَقَدْ حآدُّوهُ وَنآدُّوهُ،

بودند كه متنعّم به نعمتهاى خدا بودند كه روزيش را مى خوردند ولى پرستش ديگرى را مى كردند و با خدا دشمنى و ضديت داشتند

وَكَذَّبُوا رُسُلَهُ، يا اَللهُ يا اَللهُ يا بَدىُ، يا بَديعاً لا نِدَّ لَكَ، يا دآئِماً لا نَفادَ لَكَ،

و رسولانش را تكذيب مى كردند اى خدا اى خدا اى آغازنده اى پديدآورنده اى كه همتا ندارى اى جاويدانى كه زوال ندارى

يا حَيّاً حينَ لا حَىَّ، يا مُحْيِىَ الْمَوْتى، يا مَنْ هُوَ قآئِمٌ عَلى كُلِّ نَفْس بِما

اى زنده در آنگاه كه زنده اى نبوداى زنده كن مردگان اى كه مراقبت دارى بر هركس بدانچه

كَسَبَتْ، يا مَنْ قَلَّ لَهُ شُكْرى فَلَمْ يَحْرِمْنى،وَعَظُمَتْ خَطيئَتى فَلَمْ

انجام داده اى كه سپاسگزارى من برايش اندك است ولى محرومم نكند و خطايم بزرگ است ولى

يَفْضَحْنى، وَ رَانى عَلَى الْمَعاصى فَلَمْ يَشْهَرْنى، يا مَنْ حَفِظَنى فى

رسوايم نكند و مرا بر نافرمانى خويش بيند ولى پرده ام ندرد اى كه مرا در

صِغَرى، يا مَنْ رَزَقَنى فى كِبَرى، يا مَنْ اَياديهِ عِنْدى لا تُحْصى، وَنِعَمُهُ

كودكى محافظت كردى اى كه در بزرگى روزيم دادى اى كه اندازه مرحمت هايى كه به من كردى بشماره نيايد و نعمتهايش

لا تُجازى، يا مَنْ عارَضَنى بِالْخَيْرِ وَالاِْحْسانِ، وَعارَضْتُهُ بِالاِْسائَةِ

را تلافى ممكن نباشد اى كه روبه رو شد با من به نيكى و احسان ولى من با او به بدى

وَالْعِصْيانِ، يا مَنْ هَدانى لِلاْيمانِ مِنْ قَبْلِ اَنْ اَعْرِفَ شُكْرَ الاِْمْتِنانِ، يا

و گناه روبه رو شدم اى كه مرا به ايمان هدايت كرد پيش از آن كه بشناسم طريقه سپاسگزارى نعمتش را اى كه

مَنْ دَعَوْتُهُ مَريضاً فَشَفانى، وَعُرْياناً فَكَسانى، وَجائِعاً فَاَشْبَعَنى،

خواندمش در حال بيمارى و او شفايم داد و در برهنگى و او مرا پوشاند و در گرسنگى و او سيرم كرد

وَعَطْشاناً فَاَرْوانى، وَذَليلاً فَاَعَزَّنى، وَجاهِلاً فَعَرَّفَنى، وَوَحيداً

و در تشنگى و او سيرابم كرد و در خوارى و او عزتم بخشيد و در نادانى و او معرفتم بخشيد و در تنهايى

فَكَثَّرَنى، وَغائِباً فَرَدَّنى، وَمُقِلاًّ فَاَغْنانى، وَمُنْتَصِراً فَنَصَرَنى، وَغَنِيّاً فَلَمْ

و او فزونى جمعيت داد و در دورى و او بازم گرداند و در ندارى و او دارايم كرد و در كمك خواهى و او ياريم داد و در ثروتمندى و او

يَسْلُبْنى، وَاَمْسَكْتُ عَنْ جَميعِ ذلِكَ فَابْتَدَاَنى، فَلَكَ الْحَمْدُ وَالشُّكْرُ يا

از من سلب نفرمود و (هنگامى كه) از همه اين خواسته ها دم بستم تو آغاز كردى پس از آن توست حمد و سپاس اى

مَنْ اَقالَ عَثْرَتى، وَ نَفَّسَ كُرْبَتى، وَ اَجابَ دَعْوَتى، وَ سَتَرَ عَوْرَتى،

كه لغزشم را ناديده گرفت و گرفتگى را از من دور كرد و دعايم را اجابت فرمود و عيبم را پوشاند و

وَغَفَرَ ذُنُوبى، وَ بَلَّغَنى طَلِبَتى، وَ نَصَرَنى عَلى عَدُوّى، وَ اِنْ اَعُدَّ نِعَمَكَ

گناهانم را آمرزيد و به خواسته ام رسانيد و بر دشمنم يارى داد و اگر بخواهم نعمتها و

وَمِنَنَكَ وَكَرائِمَ مِنَحِكَ لا اُحْصيها، يا مَوْلاىَ اَنْتَ الَّذى مَنَنْتَ، اَنْتَ الَّذى

عطاها و مراحم بزرگ تو را بشمارم نتوانم اى مولاى من اين تويى كه منّت نهادى و اين تويى كه

اَنْعَمْتَ، اَنْتَ الَّذى اَحْسَنْتَ، اَنْتَ الَّذى اَجْمَلْتَ، اَنْتَ الَّذى اَفْضَلْتَ، اَنْتَ

نعمت دادى اين تويى كه احسان فرمودى اين تويى كه نيكى كردى اين تويى كه فزونى بخشيدى اين تويى

الَّذى اَكْمَلْتَ، اَنْتَ الَّذى رَزَقْتَ، اَنْتَ الَّذى وَفَّقْتَ، اَنْتَ الَّذى اَعْطَيْتَ،

كه كامل كردى اين تويى كه روزى دادى اين تويى كه توفيق دادى اين تويى كه عطا كردى

اَنْتَ الَّذى اَغْنَيْتَ، اَنْتَ الَّذى اَقْنَيْتَ، اَنْتَ الَّذى اوَيْتَ، اَنْتَ الَّذى كَفَيْتَ،

اين تويى كه بى نياز كردى اين تويى كه ثروت بخشيدى اين تويى كه مأوى دادى اين تويى كه كفايت كردى

اَنْتَ الَّذى هَدَيْتَ، اَنْتَ الَّذى عَصَمْتَ، اَنْتَ الَّذى سَتَرْتَ، اَنْتَ الَّذى

اين تويى كه هدايت كردى اين تويى كه نگهداشتى اين تويى كه پوشاندى اين تويى كه

غَفَرْتَ، اَنْتَ الَّذى اَقَلْتَ، اَنْتَ الَّذى مَكَّنْتَ، اَنْتَ الَّذى اَعْزَزْتَ، اَنْتَ

آمرزيدى اين تويى كه ناديده گرفتى اين تويى كه قدرت و چيرگى دادى اين تويى كه عزت بخشيدى اين تويى

الَّذى اَعَنْتَ، اَنْتَ الَّذى عَضَدْتَ، اَنْتَ الَّذى اَيَّدْتَ، اَنْتَ الَّذى نَصَرْتَ،

كه كمك كردى اين تويى كه پشتيبانى كردى اين تويى كه تأييد كردى اين تويى كه يارى كردى

اَنْتَ الَّذى شَفَيْتَ، اَنْتَ الَّذى عافَيْتَ، اَنْتَ الَّذى اَكْرَمْتَ، تَبارَكْتَ

اين تويى كه شفا دادى اين تويى كه عافيت دادى اين تويى كه اكرام كردى بزرگى و

وَتَعالَيْتَ، فَلَكَ الْحَمْدُ دآئِماً، وَلَكَ الشُّكْرُ واصِباً اَبَداً، ثُمَّ اَنَا يا اِلهى

برترى از توست و ستايش هميشه مخصوص تو است و سپاسگزارى دائمى و جاويد از آن تواست و اما من اى معبودم

الْمُعْتَرِفُ بِذُنُوبى فَاغْفِرْها لى، اَ نَا الَّذى اَسَاْتُ، اَ نَا الَّذى اَخْطَاْتُ، اَ نَا

كسى هستم كه به گناهانم اعتراف دارم پس آنها را بيامرز و اين منم كه بد كردم اين منم كه خطا كردم اين منم

الَّذى هَمَمْتُ، اَ نَا الَّذى جَهِلْتُ، اَنـَا الَّذى غَفَلْتُ، اَنـَا الَّذى سَهَوْتُ، اَنـَا

كه (به بدى) همت گماشتم اين منم كه نادانى كردم اين منم كه غفلت ورزيدم اين منم كه فراموش كردم اين منم

الَّذِى اعْتَمَدْتُ، اَنـَا الَّذى تَعَمَّدْتُ، اَ نَا الَّذى وَعَدْتُ، وَ اَ نَاالَّذى اَخْلَفْتُ،

كه (به غير يا به خود) اعتماد كردم اين منم كه (به كاربد) تعمّد كردم اين منم كه وعده دادم و اين منم كه خلف وعده كردم

اَ نَا الَّذى نَكَثْتُ، اَ نَا الَّذى اَقْرَرْتُ، اَ نَا الَّذِى اعْتَرَفْتُ بِنِعْمَتِكَ عَلَىَّ

اين منم كه پيمان شكنى كردم اين منم كه به بدى اقرار كردم اين منم كه به نعمت تو بر خود و در پيش خود اعتراف دارم

وَعِنْدى، وَاَبُوءُ بِذُنُوبى فَاغْفِرْها لى، يا مَنْ لا تَضُرُّهُ ذُنُوبُ عِبادِهِ، و هُوَ

و با گناهانم بسويت بازگشته ام پس آنها را بيامرز اى كه زيانش نرساند گناهان بندگان و

الْغَنيُّ عَنْ طاعَتِهِمْ، وَالْمُوَفِّقُ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْهُمْ بِمَعُونَتِهِ وَ رَحْمَتِهِ،

از اطاعت ايشان بى نيازى و تو آنى كه هركس از بندگان كردار شايسته اى انجام دهد به رحمت خويش توفيقش دهى

فَلَكَ الْحَمْدُ اِلـهى وَسَيِّدى، اِلـهى اَمَرْتَنى فَعَصَيْتُكَ، وَ نَهَيْتَنى فَارْتَكَبْتُ

پس تو راست ستايش اى معبود و آقاى من خدايا به من دستور دادى و من نافرمانى كردم و نهى فرمودى ولى من نهى تو را مرتكب شدم

نَهْيَكَ، فَاَصْبَحْتُ لا ذا بَرآءَة لى فَاَعْتَذِرُ، وَ لا ذا قُوَّة فَاَنْتَصِرُ، فَبِأَىِّ شَىْء

و اكنون به حالى افتاده ام كه نه وسيله تبرئه اى دارم كه پوزش خواهم و نه نيرويى دارم كه بدان يارى گيرم پس به چه وسيله

اَسْتَقْبِلُكَ يا مَوْلاىَ، اَبِسَمْعى اَمْ بِبَصَرى اَمْ بِلِسانى، اَمْ بِيَدى اَمْ بِرِجْلى،

با تو روبه رو شوم اى مولاى من آيا به گوشم يا به چشمم يا به زبانم يا به دستم يا به پايم

اَلـَيْسَ كُلُّها نِعَمَكَ عِندى، وَ بِكُلِّها عَصَيْتُكَ يا مَوْلاىَ، فَلَكَ الْحُجَّةُ

آيا همه اينها نعمتهاى تو نيست كه در پيش من بود و با همه آنها تو را معصيت كردم اى مولاى من پس تو حجت

وَالسَّبيلُ عَلَىَّ، يا مَنْ سَتَرَنى مِنَ الاْباءِ وَ الاُْمَّهاتِ اَنْ يَزْجُرُونى، وَ مِنَ

و راه مؤاخذه بر من دارى اى كه مرا پوشاندى از پدران و مادران كه مرا از نزد خود برانند و از

الْعَشائِرِ وَالاِْخْوانِ اَنْ يُعَيِّرُونى، وَمِنَ السَّلاطينِ اَنْ يُعاقِبُونى، وَ لَوِ

فاميل و برادران كه مرا سرزنش كنند و از سلاطين و حكومتها كه مرا شكنجه كنند و اگر

اطَّلَعُوا يا مَوْلاىَ عَلى مَا اطَّلَعْتَ عَلَيْهِ مِنّى اِذاً ما اَنْظَرُونى، وَ لَرَفَضُونى

آنها مطلع بودند اى مولاى من بر آنچه تو بر آن مطلعى از كار من در آن هنگام مهلتم نمى دادند و از خود دورم مى كردند

وَ قَطَعُونى، فَها اَنـَا ذا يا اِلـهى بَيْنَ يَدَيْكَ، يا سَيِّدى خاضِعٌ ذَليلٌ حَصيرٌ

و از من مى بريدند و اينك خدايا اين منم كه در پيشگاهت ايستاده اى آقاى من با حال خضوع و خوارى و درماندگى و كوچكى

حَقيرٌ، لا ذُو بَرآئَة فَاَعْتَذِرُ، وَ لا ذُو قُوَّة فَاَنْتَصِرُ، وَلا ذُو حُجَّة فَاَحْتَجُّ

نه وسيله تبرئه جويى دارم كه پوزش طلبم و نه نيرويى كه يارى جويمو نه حجت و برهانى كه بدان چنگ زنم

بِها، وَلا قائِلٌ لَمْ اَجْتَرِحْ وَ لَمْ اَعْمَلْ سُوءاً، وَ ما عَسَى الْجُحُودُ وَ لَوْ

و نه مى توانم بگويم كه گناه نكرده ام و كجا مى تواند انكار فرضاً كه

جَحَدْتُ يا مَوْلاىَ يَنْفَعُنى، كَيْفَ وَ اَنّى ذلِكَ، وَ جَوارِحى كُلُّها شاهِدَةٌ

انكار كنم اى مولاى من سودم بخشد! چگونه؟ و كجا؟ با اين كه تمام اعضاى من گواهند

عَلَىَّ بِما قَدْ عَمِلْتُ، وَعَلِمْتُ(21) يَقيناً غَيْرَ ذى شَكٍّ اَنَّكَ سآئِلى مِنْ عَظايِمِ

بر من به آنچه انجام داده و به يقين مى دانم و هيچ گونه شك و ترديدى ندارم كه تو از كارهاى بزرگ

الاُْمُورِ، وَ اَنَّكَ الْحَكَمُ الْعَدْلُ الَّذى لا تَجُورُ، وَ عَدْلُكَ مُهْلِكى، وَ مِنْ كُلِّ

از من پرسش خواهى كرد و تويى آن داور عادلى كه ستم نكند و همان عدالتت مرا هلاك كند و از تمام

عَدْلِكَ مَهْرَبى، فَاِنْ تُعَذِّبْنى يا اِلـهى فَبِذُنُوبى بَعْدَ حُجَّتِكَ عَلَىَّ، وَ اِنْ

عدالت تو مى گريزم اگر عذابم كنى خدايابواسطه گناهان من است پس از آن كه حجت بر من دارى و اگر

تَعْفُ عَنّى فَبِحِلْمِكَ وَ جُودِكَ وَ كَرَمِكَ، لا اِلهَ اِلاَّ اَنْتَ، سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ

از من درگذرى پس به بردبارى و بخشندگى و بزرگوارى توست معبودى جز تو نيست منزهى تو و من

مِنَ الظّالِمينَ، لا اِلهَ اِلاَّ اَنْتَ، سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الْمُسْتَغْفِرينَ، لا اِلهَ

از ستمكارانم معبودى جز تونيست منزهى تو و من از آمرزش خواهانم معبودى

اِلاَّ اَنْتَ، سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الْمُوَحِّدينَ، لا اِلهَ اِلاَّ اَنْتَ، سُبْحانَكَ اِنّى

جز تو نيست منزهى تو و من از يگانه پرستانم معبودى نيست جز تو منزهى تو و

كُنْتُ مِنَ الْخآئِفينَ، لا اِلهَ اِلاَّ اَنْتَ، سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الْوَجِلينَ، لا اِلهَ

من از ترسناكانم معبودى جز تو نيست منزهى تو و من از هراسناكانم معبودى جز

اِلاَّ اَنْتَ، سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الرّاجينَ، لااِلهَ اِلاَّ اَنْتَ، سُبْحانَكَ اِنّى

تو نيست منزهى تو و من از اميدوارانم معبودى نيست جز تو منزهى تو و من

كُنْتُ مِنَ الرّاغِبينَ، لا اِلهَ اِلاَّ اَنْتَ، سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الْمُهَلِّلينَ، لا اِلهَ

از مشتاقانم معبودى جز تو نيست منزهى تو و من از تهليل (لااله الاالله) گويانم معبودى

اِلاَّ اَنْتَ، سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ السّـآئِلينَ، لا اِلهَ اِلاَّ اَنْتَ، سُبْحانَكَ اِنّى

جز تو نيست منزهى تو و من از خواهندگانم معبودى جز تو نيست منزهى تو و من از

كُنْتُ مِنَ الْمُسَبِّحينَ، لا اِلهَ اِلاَّ اَنْتَ، سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الْمُكَبِّرينَ،

تسبيح گويانم معبودى جز تو نيست منزهى تو و من از تكبير (الله اكبر) گويانم

لااِلهَ اِلاَّ اَنْتَ، سُبْحانَكَ رَبّى وَرَبُّ ابآئِىَ الاَْوَّلينَ.

معبودى نيست جز تو منزّهى تو پروردگار من و پروردگار پدران پيشين من.

اَللّهُمَّ هذا ثَنائى عَلَيْكَ مُمَجِّداً، وَاِخْلاصى لِذِكْرِكَ مُوَحِّداً، وَاِقْرارى

خدايا اين است ستايش من بر تو در مقام تمجيدت و اين است اخلاص من بذكر در مقام يكتاپرستيت و اقرار من

بِـالائِكَ مُعَدِّداً، وَاِنْ كُنْتُ مُقِرّاً اَنّى لَمْ اُحْصِها لِكَثْرَتِها وَسُبُوغِها

به نعمتهايت در مقام شماره آنها گرچه من اقرار دارم كه آنها را نتوانم بشماره درآورم از بسيارى آنها و فراوانى

وَتَظاهُرِها، وَتَقادُمِها اِلى حادِث، ما لَمْ تَزَلْ تَتَعَهَّدُنى بِهِ مَعَها مُنْذُ

و آشكارى آنها و پيشى جُستن آنها از زمان پيدايش من كه همواره در آن عهد مرا بوسيله آن نعمتها يادآورى مى كردى از آن ساعت كه مرا آفريدى

خَلَقْتَنى، وَبَرَاْتَنى مِنْ اَوَّلِ الْعُمْرِ مِنَ الاِْغْنآءِ مِنَ الْفَقْرِ، وَكَشْفِ الضُّرِّ،

از همان ابتداى عمر كه از ندارى و فقر مرا به توانگرى درآوردى و گرفتاريم برطرف كردى

وَتَسْبيبِ الْيُسْرِ، وَدَفْعِ الْعُسْرِ، وَتَفريجِ الْكَرْبِ، وَالْعافِيَةِ فِى الْبَدَنِ،

و اسباب آسايش مرا فراهم ساختى و سختى را دفع نموده و اندوه را زدودى و تنم را تندرست

وَالسَّلامَةِ فِى الدّينِ، وَلَوْ رَفَدَنى عَلى قَدْرِ ذِكْرِ نِعْمَتِكَ جَميعُ الْعالَمينَ

و دينم را بسلامت داشتى و اگر ياريم دهند به اندازه اى كه نعمتت را ذكر كنم تمام جهانيان

مِنَ الاَْوَّلينَ وَالاْخِرينَ، ما قَدَرْتُ وَلاهُمْ عَلى ذلِكَ، تَقَدَّسْتَ وَتَعالَيْتَ

از اوّلين و آخرين نه من قدرت ذكرش را دارم نه آنها منزهى تو و برترى

مِنْ رَبٍّ كَريم عَظيم رَحيم، لا تُحْصى الاؤُكَ، وَلا يُبْلَغُ ثَنآؤُكَ، وَلا

از اين كه پروردگارى هستى كريم و بزرگ و مهربان كه مهرورزى هايت به شماره درنيايد و ستايشت به آخر نرسد

تُكافى نَعْمآؤُكَ، صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، وَاَتْمِمْ عَلَيْنا نِعَمَكَ،

و نعمتهايت را تلافى نتوان كرد درود فرست بر محمّد و آل محمّد و كامل گردان بر ما نعمتهايت را

وَاَسْعِدْنا بِطاعَتِكَ، سُبْحانَكَ لا اِلهَ اِلاَّ اَنْتَ، اَللَّهُمَّ اِنَّكَ تُجيبُ الْمُضْطَرَّ،

و بوسيله اطاعت خويش سعادتمندمان گردان منزهى تو معبودى جز تو نيست خدايا تويى كه اجابت كنى دعاى درمانده را

وَتَكْشِفُ السُّوءَ، وَتُغيثُ الْمَكْرُوبَ، وَتَشْفِى السَّقيمَ، وَتُغْنِى الْفَقيرَ،

و برطرف كنى بدى را و فريادرسى كنى از گرفتار و شفا دهى به بيمار و بى نياز كنى فقير را

وَتَجْبُرُ الْكَسيرَ، وَتَرْحَمُ الصَّغيرَ، وَتُعينُ الْكَبيرَ، وَلَيْسَ دُونَكَ ظَهيرٌ، وَلا

و مرمت كنى شكستگى را و رحم كنى به كودك خردسال و يارى دهى به پير كهنسالو جز تو پشتيبانى نيست و نه

فَوْقَكَ قَديرٌ، وَاَنْتَ الْعَلِىُّ الْكَبيرُ، يا مُطْلِقَ الْمُكَبَّلِ الاَْسيرِ، يا رازِقَ

فوق (توانايى) تو توانايى و تويى والاى بزرگ اى رهاكننده اسير در كُند و زنجير اى روزى دهنده

الطِّفْلِ الصَّغيرِ، يا عِصْمَةَ الْخآئِفِ الْمُسْتَجيرِ، يا مَنْ لا شَريكَ لَهُ وَلا

كودك خردسال اى پناه شخص ترسانى كه پناه جويد اى كه شريك و

وَزيرَ، صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، وَاَعْطِنى فى هذِهِ الْعَشِيَّةِ، اَفْضَلَ ما

وزيرى براى او نيست درود فرست بر محمّد و آل محمّد و عطا كن به من در اين شام بهترين چيزى را

اَعْطَيْتَ وَاَنـَلْتَ اَحَداً مِنْ عِبادِكَ، مِنْ نِعْمَة تُوليها، وَ الاء تُجَدِّدُها، وَبَلِيَّة

كه عطا كردى و دادى به يكى از بندگانت چه آن نعمتى باشد كه مى بخشى و يا احسانهايى كه تازه كنى و بلاهايى كه

تَصْرِفُها، وَكُرْبَة تَكْشِفُها، وَدَعْوَة تَسْمَعُها، وَحَسَنَة تَتَقَبَّلُها، وَسَيِّئَة

مى گردانى و غم و اندوهى كه برطرف كنى و دعايى كه اجابت كنى و كار نيكى كه بپذيرى و گناهانى كه

تَتَغَمَّدُها، اِنَّكَ لَطيفٌ بِما تَشآءُ خَبيرٌ، وَعَلى كُلِّ شَىْء قَديرٌ، اَللَّهُمَّ اِنَّكَ

بپوشانى كه براستى تو بهر چه خواهى دقيق و آگاهى و بر هرچيز توانايى خدايا تو

اَقْرَبُ مَنْ دُعِىَ، وَاَسْرَعُ مَنْ اَجابَ، وَاَكْرَمُ مَنْ عَفى، وَاَوْسَعُ مَنْ اَعْطى،

نزديكترين كسى هستى كه خوانندت و از هر كس زودتر اجابت كنى و در گذشت از هر كس بزرگوارترى و در عطابخشى عطايت از همه وسيعتر

وَاَسْمَعُ مَنْ سُئِلَ، يا رَحمنَ الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ وَرحيمَهُما، لَيْسَ كَمِثْلِكَ

و در اجابت درخواست از همه شنواترى اى بخشاينده دنيا و آخرت و مهربان آن دو براستى كسى كه مانند تو

مَسْئُولٌ، وَلا سِواكَ مَاْمُولٌ، دَعَوْتُكَ فَاَجَبْتَنى، وَ سَئَلْتُكَ فَاَعْطَيْتَنى،

از او درخواست شود نيست و جز تو آرزو شده اى نيست خواندمت و تو اجابت كردى و درخواست كردم و تو عطا كردى و

وَرَغِبْتُ اِلَيْكَ فَرَحِمْتَنى، وَوَثِقْتُ بِكَ فَنَجَّيْتَنى، وَفَزِعْتُ اِلَيْكَ فَكَفَيْتَنى،

به درگاه تو ميل كردم و تو مرا مورد مهر خويش قرار دادى و به تو اعتماد كردم و تو نجاتم دادى و به درگاه تو ناليدم و تو كفايتم كردى

اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلى مُحَمَّد عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ وَنَبِيِّكَ، وَعَلى آلِهِ الطَّيِّبينَ

خدايا درود فرست بر محمّد بنده و رسول و پيامبرت و بر آل پاك

الطّاهِرينَ اَجْمَعينَ، وَتَمِّمْ لَنا نَعْمآئَكَ، وَ هَنِّئْنا عَطآئَكَ، وَ اكْتُبْنا لَكَ

و پاكيزه اش همگى و نعمتهاى خود را بر ما كامل گردان و عطايت را بر ما گوارا كن و نام ما را در زمره سپاسگزارانت بنويس

شاكِرينَ، وَ لاِلائِكَ ذاكِرينَ، امينَ امينَ رَبَّ الْعالَمينَ، اَللّهُمَّ يا مَنْ مَلَكَ

و هم جزء يادكنندگان نعمتهايت آمين آمين اى پروردگار جهانيان خدايا اى كه مالك آمد

فَقَدَرَ، وَ قَدَرَ فَقَهَرَ، وَ عُصِىَ فَسَتَرَ، وَ اسْتُغْفِرَ فَغَفَرَ، يا غايَةَ الطّالِبينَ

و توانا، و تواناست و قاهر و نافرمانى شد ولى پوشاند و آمرزشش خواهند و آمرزد اى كمال مطلوب جويندگان

الرّاغِبينَ، وَ مُنْتَهى اَمَلِ الرّاجينَ، يا مَنْ اَحاطَ بِكُلِّ شَىْء عِلْماً، وَوَسِعَ

مشتاق و منتهاى آرزوى اميدواران اى كه دانشش به هر چيز احاطه دارد

الْمُسْتَقيلينَ رَاْفَةً وَرَحْمَةً وَحِلْماً.

و رأفت و مهر و بردباريش توبه جويان را فرا گرفته.

اَللّهُمَّ اِنّا نَتَوَجَّهُ اِلَيْكَ فى هذِهِ الْعَشِيَّةِ الَّتى شَرَّفْتَها وَعَظَّمْتَها، بِمُحَمَّد

خدايا ما رو به درگاه تو آوريم در اين شبى كه آن را شرافت و بزرگى دادى بوسيله محمّد

نَبِيِّكَ وَرَسُولِكَ، وَخِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ، وَاَمينِكَ عَلى وَحْيِكَ، اَلْبَشيرِ

پيامبرت و فرستاده ات و برگزيده ات از آفريدگان و امين تو بر وحيت آن مژده دهنده

النَّذيرِ، اَلسِّراجِ الْمُنيرِ، اَلَّذى اَنْعَمْتَ بِهِ عَلَى الْمُسْلِمينَ، وَجَعَلْتَهُ رَحْمَةً

و ترساننده و آن چراغ تابناك آن كه بوسيله اش بر مسلمانان نعمت بخشيدى و رحمت

لِلْعالَمينَ، اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، كَما مُحَمَّدٌ اَهْلٌ لِذلِكَ

عالميان قرارش دادى خدايا درود فرست بر محمّد و آل محمّد چنانچه محمّد نزد تو شايسته

مِنْكَ يا عَظيمُ، فَصَـلِّ عَلَيْـهِ وَعَلى آلِهِ الْمُنْتَجَبيـنَ الطَّيِّبيـنَ الطّاهِرينَ

آن است اى خداى بزرگ پس درود فرست بر او و بر آل برگزيده پاك و پاكيزه اش

اَجْمَعينَ، وَتَغَمَّدْنا بِعَفْوِكَ عَنّا، فَاِلَيْكَ عَجَّتِ الاَْصْواتُ بِصُنُوفِ اللُّغاتِ،

همگى و بپوشان ما را به گذشت خود زيرا صداها با انواع مختلف لغتهاشان (و هركس به زبانى ناله اش) بسوى تو بلند است

فَاجْعَلْ لَنَا اللّهُمَّ فى هذِهِ الْعَشِيَّةِ، نَصيباً مِنْ كُلِّ خَيْر تَقْسِمُهُ بَيْنَ عِبادِكَ،

پس اى خدا براى ما قرار ده در اين شام بهره اى از هر خيرى كه ميان بندگانت تقسيم فرمايى

وَنُور تَهْدى بِهِ، وَرَحْمَة تَنْشُرُها، وَبَرَكَة تُنْزِلُها، وَعافِيَة تُجَلِّلُها، وَرِزْق

و نورى كه بدان هدايت فرمايى و رحمتى كه بگسترى آن را و بركتى كه نازلش كنى و عافيتى كه بپوشانى و روزى و رزقى كه

تَبْسُطُهُ، يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ، اَللّهُمَّ اَقْلِبْنا فى هذَا الْوَقْتِ مُنْجِحينَ

پهن كنى اى مهربانترين مهربانان خدايا برگردان ما را در اين هنگام پيروزمند و

مُفْلِحينَ، مَبْرُورينَ غانِمينَ،وَلاتَجْعَلْنا مِنَ الْقانِطينَ، وَلا تُخْلِنا مِنْ

رستگار و پذيرفته و بهره مند و از نااميدان قرارمان مده و از رحمتت دست خاليمان

رَحْمَتِكَ، وَلا تَحْرِمْنا ما نُؤَمِّلُهُ مِنْ فَضْلِكَ، وَلا تَجْعَلْنا مِنْ رَحْمَتِكَ

مفرما و محروممان مكن از آنچه از فضل تو آرزومنديم و جزء محرومان رحمتت قرارمان مده

مَحْرُومينَ، وَلا لِفَضْلِ ما نُؤَمِّلُهُ مِنْ عَطآئِكَ قانِطينَ، وَلا تَرُدَّنا خائِبينَ،

و نه نااميدمان كن از آن زيادى عطايت كه آرزومنديم و ناكام بازِمان مگردان و

وَلا مِنْ بابِكَ مَطْرُودينَ، يا اَجْوَدَ الاَْجْوَدينَ، وَاَكْرَمَ الاَْكْرَمينَ، اِلَيْكَ

از درگاهت مطرود و رانده مان مكن اى بخشنده ترين بخشندگان و كريمترين كريمان ما با

اَقْبَلْنا مُوقِنينَ، وَ لِبَيْتِكَ الْحَرامِ امّينَ قاصِدينَ، فَاَعِنّا عَلى مَناسِكِنا،

يقين به درگاه تو روآورديم و به آهنگ (زيارت) خانه محترم تو (كعبه بدين جا) آمديم پس كمك ده ما را بر انجام مناسك حج

وَاَكْمِلْ لَنا حَجَّنا، وَاعْفُ عَنّا(22) وَعافِنا، فَقَدْ مَدَدْنا اِلَيْكَ اَيْدِيَنا، فَهِىَ بِذِلَّةِ

و حجمان را كامل گردان و از ما درگذر و تندرستمان دار زيرا كه مابسوى تو دو دست (نياز)دراز كرده ايم و آن دستها چنان است كه به خوارى

الاِْعْتِرافِ مَوْسُومَةٌ، اَللّهُمَّ فَاَعْطِنا فى هذِهِ الْعَشِيَّةِ ما سَئَلْناكَ، وَاكْفِنا مَا

اعتراف به گناه نشاندار شده خدايا در اين شام به ما عطا كن آنچه را از تو خواسته ايم و كفايت كن از ما آنچه را از تو كفايت آن را خواستيم زيرا

اسْتَكْفَيْناكَ، فَلا كافِىَ لَنا سِواكَ، وَلا رَبَّ لَنا غَيْرُكَ، نافِذٌ فينا حُكْمُكَ،

كفايت كننده اى جز تو نداريم و پروردگارى غير از تو براى ما نيست تويى كه فرمانت درباره ما نافذ و دانشت

مُحيطٌ بِنا عِلْمُكَ، عَدْلٌ فينا قَضآؤُكَ، اِقْضِ لَنَا الْخَيْرَ، وَاجْعَلْنا مِنْ اَهْلِ

به ما احاطه دارد و حكمى كه درباره ما فرمايى ازروى عدالت است خدايا خير و نيكى براى ما مقرر كن و از اهل

الْخَيْرِ، اَللّهُمَّ اَوْجِبْ لَنا بِجُودِكَ عَظيمَ الاَْجْرِ، وَكَريمَ الذُّخْرِ، وَدَوامَ

خير قرارمان ده خدايا واجب گردان براى ما از آن جودى كه دارى پاداشى بزرگ و ذخيره اى گرامى و آسايشى

الْيُسْرِ، وَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا اَجْمَعينَ، وَلا تُهْلِكْنا مَعَ الْهالِكينَ، وَلا تَصْرِفْ

هميشگى و بيامرز گناهان ما را همگى و در زمره هلاك شدگان بدست هلاكتمان مسپار و

عَنّا رَاْفَتَكَ وَرَحْمَتَكَ، يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ، اَللّهُمَّ اجْعَلْنا فى هذَا الْوَقْتِ

مهر و رأفتت را از ما باز مگردان اى مهربانترين مهربانان خدايا قرارمان ده در اين وقت

مِمَّنْ سَئَلَكَ فَاَعْطَيْتَهُ، وَشَكَرَكَ فَزِدْتَهُ، وَتابَ اِلَيْكَ فَقَبِلْتَهُ، وَتَنَصَّلَ اِلَيْكَ

از كسانى كه از تو درخواست كرده و عطا فرموده اى و شكر تو را بجا آورده و نعمتت را بر آنها افزون كرده و بسويت بازگشته و پذيرفته اى

مِنْ ذُنُوبِهِ كُلِّها فَغَفَرْتَها لَهُ، يا ذَاالْجَلالِ وَالاِْكْرامِ، اَللّهُمَّ وَ نَقِّنا(23) وَ سَدِّدْنا،

و از گناهان بسوى تو بيرون آمده و تو همه را آمرزيده اى، اى صاحب جلالت و بزرگوارى خدايا ما را پاكيزه و (در دين) محكممان گردان

وَاقْبَلْ تَضَرُّعَنا، يا خَيْرَ مَنْ سُئِلَ، وَيا اَرْحَمَ مَنِ اسْتُرْحِمَ، يا مَنْ لا

و تضرع و زاريمان بپذير اى بهترين كسى كه ازاو درخواست شود و اى مهربانترين كسى كه از او مِهر خواهند اى كه

يَخْفى عَلَيْهِ اِغْماضُ الْجُفُونِ، وَلا لَحْظُ الْعُيُونِ، وَلا مَا اسْتَقَرَّ فِى

بر او پوشيده نيست بهم نهادن پلكهاى چشم و نه بر هم خوردن ديدگان و نه آنچه در مكنون ضمير مستقر گرديده

الْمَكْنُونِ، وَلا مَا انْطَوَتْ عَلَيْهِ مُضْمَراتُ الْقُلُوبِ، اَلا كُلُّ ذلِكَ قَدْ اَحْصاهُ

و نه آنچه در پرده دلها نهفته است آرى تمام آنها رادانش تو شماره كرده

عِلْمُكَ، وَوَسِعَهُ حِلْمُكَ، سُبْحانَكَ وَتَعالَيْتَ عَمّا يَقُولُ الظّالِمُونَ عُلُوّاً

و بردباريت همه را در برگرفته است منزهى تو و برترى از آنچه ستمكاران گويند

كَبيراً، تُسَبِّحُ لَكَ السَّمواتُ السَّبْعُ وَالاَْرَضُونَ وَمَنْ فيهِنَّ، وَاِنْ مِنْ شَىْء

برترى بسيارى، تنزيه كنند تو را آسمانهاى هفتگانه و زمينها و هركه در آنهاست و چيزى نيست

اِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ، فَلَكَ الْحَمْدُ وَالْمَجْدُ وَعُلُوُّ الْجَدِّ، يا ذَاالْجَلالِ

جز آن كه به ستايش تو تسبيح كند پس تو راست ستايش و بزرگوارى و بلندى رتبه، اى صاحب جلالت

وَالاِْكْرامِ، وَالْفَضْلِ وَالاِْنْعامِ، وَالاَْيادِى الْجِسامِ، وَاَنْتَ الْجَوادُ

و بزرگوارى و فضل و نعمت بخشى و موهبتهاى بزرگ و تويى بخشنده

الْكَريمُ الرَّؤُوفُ الرَّحيمُ، اَللّهُمَّ اَوْسِعْ عَلَىَّ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلالِ، وَعافِنى

بزرگوار رؤوف و مهربان خدايا فراخ گردان بر من از روزى حلال خود و عافيتم بخش

فى بَدَنى وَ دينى، وَ امِنْ خَوْفى، وَ اَعْتِقْ رَقَبَتى مِنَ النّارِ، اَللّهُمَّ لا تَمْكُرْ

در تن و هم در دينم و ترسم را امان بخش و از آتش دوزخ آزادم كن خدايا مرا به مكر خود

بى، وَلا تَسْتَدْرِجْنى، وَلا تَخْدَعْنى، وَ ادْرَءْ عَنّى شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ

دچار مساز و در غفلت تدريجى بسوى نابودى مبر و فريبم مده و شرّ تبهكاران جن و

وَالاِْنْسِ

انس را از من دور كن

آنگاه سر خود را به سوى آسمان بلند كرد و در حالى كه از ديده هاى مباركش اشك فراوان سرازيربود، با صداى بلند گفت:

يا اَسْمَعَ السّامِعينَ، يا اَبْصَرَ النّاظِرينَ، وَيا اَسْرَعَ

اى شنواترين شنوندگان اى بيناترين بينايان و اى سريعترين

الْحاسِبينَ، وَيا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ، صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد السّادَةِ

حساب رسان و اى مهربانترين مهربانان درود فرست بر محمّد و آل محمّد آن آقايان

الْمَيامينِ، وَاَسْئَلُكَ اللّهُمَّ حاجَتِىَ الَّتى اِنْ اَعْطَيْتَنيها لَمْ يَضُرَّنى ما

فرخنده و از تو اى خدا درخواست كنم حاجتم را كه اگر آن را به من عطا كنى ديگر هر چه را از من

مَنَعْتَنى، وَاِنْ مَنَعْتَنيها لَمْ يَنْفَعْنى ما اَعْطَيْتَنى، اَسْئَلُكَ فَكاكَ رَقَبَتى مِنَ

دريغ كنى زيانم نزند و اگر آنرا از من دريغ دارى ديگر سودم ندهد هر چه به من عطا كنى و آن اين است كه از تو خواهم مرا از

النّارِ، لااِلهَ اِلاَّ اَنْتَ، وَحْدَكَ لا شَريكَ لَكَ، لَكَ الْمُلْكُ وَ لَكَ الْحَمْدُ، وَ اَنْتَ

آتش دوزخ آزاد گردانى معبودى جز تو نيست يگانه اى كه شريك ندارى از توست فرمانروايى و از توست ستايش و تويى كه

عَلى كُلِّ شَىْء قَديرٌ، يا رَبِّ يا رَبِّ.

بر هر چيز توانايى اى پروردگار اى پروردگار.

جمله يا ربّ را به طور مكرّر مى گفت و كسانى كه اطراف آن حضرت بودند، به دعاى ايشان گوش مى دادند و تنها آمين مى گفتند و همراه آن حضرت صداهايشان به گريه بلند بود; تا آنگاه كه آفتاب غروب كرد و همگى به سوى «مشعرالحرام» حركت كردند.

مرحوم «سيّد بن طاووس» در «اقبال»، پس از جمله «يا ربّ، يا ربّ، يا ربّ»، فراز ديگرى را نيز آورده است كه چنين است:(24)

اِلـهى اَنـَا الْفَقيرُ فى غِناىَ، فَكَيْفَ لا اَكُونُ فَقيراً فى فَقْرى، اِلـهى اَنـَا

خدا من چنانم كه در حال توانگرى هم فقيرم پس چگونه فقير نباشم در حال تهيدستيم خدايا من

الْجاهِلُ فى عِلْمى، فَكَيْفَ لا اَكُونُ جَهُولاً فى جَهْلى، اِلـهى اِنَّ اخْتِلافَ

نادانم در عين دانشمندى پس چگونه نادان نباشم در عين نادانى خدايا براستى اختلاف

تَدْبيرِكَ وَسُرْعَةَ طَوآءِ مَقاديرِكَ، مَنَعا عِبادَكَ الْعارِفينَ بِكَ عَنِ السُّكُونِ

تدبير تو و سرعت تحول و پيچيدن در تقديرات تو جلوگيرى كنند از بندگان عارف تو كه به

اِلى عَطآء، وَالْيَأْسِ مِنْكَ فى بَلاء، اِلهى مِنّى ما يَليقُ بِلُؤْمى، وَمِنْكَ ما

عطايت دل آرام و مطمئن باشند و در بلاى تو مأيوس و نااميد شوند خدايا از من همان سرزند كه شايسته پستى من است و از تو انتظار رود آنچه

يَليقُ بِكَرَمِكَ، اِلهى وَصَفْتَ نَفْسَكَ بِاللُّطْفِ وَالرَّأْفَةِ لى قَبْلَ وُجُودِ

شايسته بزرگوارى توست خدايا توخود را به لطف و مهر به من توصيف فرمودى پيش از آن كه

ضَعْفى، اَفَتَمْنَعُنى مِنْهُما بَعْدَ وُجُودِ ضَعْفى، اِلهى اِنْ ظَهَرَتِ الْمَحاسِنُ

ناتوان باشم آيا پس از ناتوانيم لطف و مهرت را از من دريغ مى دارى خدايا اگر كارهاى نيك

مِنّى فَبِفَضْلِكَ، وَلَكَ الْمِنَّةُ عَلَىَّ، وَاِنْ ظَهَرَتِ الْمَساوى مِنّى فَبِعَدْلِكَ،

از من سرزند به فضل تو بستگى دارد و تو را منّتى است بر من و اگر كارهاى بد از من روى دهد آن هم بستگى به عدل تو دارد

وَلَكَ الْحُجَّةُ عَلَىَّ، اِلهى كَيْفَ تَكِلُنى وَقَدْ تَكَفَّلْتَ لى، وَكَيْفَ اُضامُ وَاَنْتَ

و تو را بر من حجت است خدايا چگونه مرا وا مى گذارى در صورتى كه كفايتم كردى و چگونه مورد ستم واقع گردم با اين كه تو

النّاصِرُ لى، اَمْ كَيْفَ اَخيبُ وَاَنْتَ الْحَفِىُّ بى، ها اَنـَا اَتَوَسَّلُ اِلَيْكَ بِفَقْرى

ياور منى يا چگونه نااميد گردم در صورتى كه تو نسبت به من مهربانى هم اكنون به درگاه تو توسل جويم بوسيله آن نيازى كه به درگاهت دارم

اِلَيْكَ، وَكَيْفَ اَتَوَسَّلُ اِلَيْكَ بِما هُوَ مَحالٌ اَنْ يَصِلَ اِلَيْكَ، اَمْ كَيْفَ اَشْكُو

و چگونه توسل جويم بوسيله فقرى كه محال است پيرامون تو راه يابد يا چگونه از حال خويش به درگاهت شكوه كنم

اِلَيْكَ حالى وَهُوَ لا يَخْفى عَلَيْكَ، اَمْ كَيْفَ اُتَرْجِمُ بِمَقالى وَهُوَ مِنَكَ بَرَزٌ

با اين كه حال من بر تو پنهان نيست يا چگونه با زبان (قال) ترجمه حال خود كنم در صورتى كه آنهم از پيش تو بُرُوز كرده

اِلَيْكَ، اَمْ كَيْفَ تُخَيِّبُ امالى وَهِىَ قَدْ وَفَدَتْ اِلَيْكَ، اَمْ كَيْفَ لا تُحْسِنُ

به نزد خودت يا چگونه آرزوهايم به نوميدى گرايد با اين كه به آستان تو وارد شده يا چگونه احوالم را نيكو نكنى

اَحْوالى وَبِكَ قامَتْ، اِلهى ما اَلْطَفَكَ بى مَعَ عَظيمِ جَهْلى، وَما اَرْحَمَكَ بى

با اين كه احوال من به تو قائم است خدايا چه اندازه به من لطف دارى با اين نادانى عظيم من و چقدر به من مهر دارى با

مَعَ قَبيحِ فِعْلى، اِلهى ما اَقْرَبَكَ مِنّى وَاَبْعَدَنى عَنْكَ، وَما اَرْاَفَكَ بى، فَمَا

اين كردار زشت من خدايا چقدر تو به من نزديكى و در مقابل چقدر من از تو دورم و با اين همه كه تو نسبت به من مهربانى پس آن چيست

الَّذى يَحْجُبُنى عَنْكَ، اِلهى عَلِمْتُ بِاخْتِلافِ الاْثارِ وَتَنقُّلاتِ الاَْطْوارِ،

كه مرا از تو محجوب دارد خدايا آن طورى كه من از روى اختلاف آثار و تغيير و تحول اطوار بدست آورده ام

اَنَّ مُرادَكَ مِنّى اَنْ تَتَعَرَّفَ اِلَىَّ فى كُلِّ شَىْء، حَتّى لا اَجْهَلَكَ فى شَىْء،

مقصود تو از من آن است كه خود را در هرچيزى (جداگانه) به من بشناسانى تا من در هيچ چيزى نسبت به تو جاهل نباشم

اِلهى كُلَّما اَخْرَسَنى لُؤْمى اَنْطَقَنى كَرَمُكَ، وَكُلَّما ايَسَتْنى اَوْصافى

خدايا هر اندازه پستى من زبانم را لال مى كند كرم تو آن را گويا مى كند و هراندازه اوصاف من مرا مأيوس مى كند

اَطْمَعَتْنى مِنَنُكَ، اِلهى مَنْ كانَتْ مَحاسِنُهُ مَساوِىَ، فَكَيْفَ لا تَكُونُ

نعمتهاى تو به طمعم اندازد خدايا آن كس كه كارهاى خوبش كار بد باشد پس چگونه كار

مَساويهِ مَساوِىَ، وَمَنْ كانَتْ حَقايِقُهُ دَعاوِىَ، فَكَيْفَ لاتَكُونُ دَعاويهِ

بدش بد نباشد و آن كس كه حقيقت گويى هايش ادعايى بيش نباشد پس چگونه ادعاهايش

دَعاوِىَ، اِلهى حُكْمُكَ النّافِذُ وَمَشِيَّتُكَ الْقاهِرَةُ لَمْ يَتْرُكا لِذى مَقال

ادعا نباشد خدايا فرمان نافذت و مشيت قاهرت براى هيچ گوينده اى فرصت گفتار

مَقالاً، وَلا لِذى حال حالاً، اِلهى كَمْ مِنْ طاعَة بَنَيْتُها، وَحالَة شَيَّدْتُها،

نگذارد و براى هيچ صاحب حالى حال به جاى ننهد خدايا چه بسيار طاعتى كه پايه گذارى كردم و چه بسيار حالتى كه بنيادش كردم

هَدَمَ اعْتِمادى عَلَيْها عَدْلُكَ، بَلْ اَقالَنى مِنْها فَضْلُكَ، اِلهى اِنَّكَ تَعْلَمُ اَنّى

ولى (ياد) عدل تو اعتمادى را كه بر آنها داشتم يكسره فرو ريخت بلكه فضل تو نيز اعتمادم را بهم زد خدايا تو مى دانى

وَاِنْ لَمْ تَدُمِ الطّاعَةُ مِنّى فِعْلاً جَزْماً، فَقَدْ دامَتْ مَحَبَّةً وَعَزْماً، اِلهى كَيْفَ

كه اگر چه طاعت تو در من بصورت كارى مثبت ادامه ندارد ولى دوستى و تصميم بر انجام آن در من ادامه دارد خدايا چگونه

اَعْزِمُ وَاَنْتَ الْقاهِرُ، وَكَيْفَ لا اَعْزِمُ وَاَنْتَ الاْمِرُ، اِلهى تَرَدُّدى فِى الاْثارِ

تصميم گيرم در صورتى كه تحت قهر توام و چگونه تصميم نگيرم با اين كه تو دستورم دهى خدايا تفكر (يا گردش) من در آثار تو

يُوجِبُ بُعْدَ الْمَزارِ، فَاجْمَعْنى عَلَيْكَ بِخِدْمَة تُوصِلُنى اِلَيْكَ، كَيْفَ

راه مرا به ديدارت دور سازد پس كردار مرا با خودت بوسيله خدمتى كه مرا به تو برساند چگونه

يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِما هُوَ فى وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ اِلَيْكَ، اَيَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ

استدلال شود بر وجود تو به چيزى كه خود آن موجود در هستيش نيازمند به توست و آيا اساساً براى ما سواى تو ظهورى

ما لَيْسَ لَكَ، حَتّى يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ، مَتى غِبْتَ حَتّى تَحْتاجَ اِلى

هست كه در تو نباشد تا آن وسيله ظهور تو گردد تو كِى پنهان شده اى تا محتاج بدليلى باشيم

دَليل يَدُلُّ عَليْكَ، وَمَتى بَعُدْتَ حَتّى تَكُونَ الاْثارُ هِىَ الَّتى تُوصِلُ

كه به تو راهنمايى كند و چه وقت دور مانده اى تاآثار تو ما را به تو واصل گرداند

اِلَيْكَ، عَمِيَتْ عَيْنٌ لاتَراكَ عَلَيْها رَقيباً، وَخَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْد لَمْ تَجْعَلْ لَهُ

كور باد آن چشمى كه تو را نبيند كه مراقب او هستى و زيان كار باد سوداى آن بنده كه از

مِنْ حُبِّكَ نَصيباً، اِلهى اَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ اِلَى الاْثارِ، فَارْجِعْنى اِلَيْكَ

محبّت خويش به او بهره اى ندادى خدايا فرمان دادى كه به آثار تو رجوع كنم پس بازم گردان بسوى خود (پس از مراجعه به آثار)

بِكِسْوَةِ الاَْنْوارِ، وَهِدايَةِ الاِْسْتِبصارِ، حَتّى اَرْجِعَ اِلَيْكَ مِنْها، كَما دَخَلْتُ

به پوششى از انوار و راهنمايى و از بينش جويى تا بازگردم بسويت پس از ديدن آثار هم چنانكه آمدم

اِلَيْكَ مِنْها مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ اِلَيْها، وَمَرْفُوعَ الْهِمَّةِ عَنِ الاِْعْتِمادِ

بسويت از آنها كه نهادم از نظر به آنها مصون مانده و همتم را از اعتماد بدانها برداشته باشم

عَلَيْها، اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْ قَديرٌ، اِلهى هذا ذُلّى ظاهِرٌ بَيْنَ يَدَيْكَ، وَهذا

كه براستى تو بر هر چيز توانايى خدايا اين خوارى من است كه پيش رويت عيان و آشكار است و اين

حالى لا يَخْفى عَلَيْكَ، مِنْكَ اَطْلُبُ الْوُصُولَ اِلَيْكَ، وَبِكَ اَسْتَدِلُّ عَلَيْكَ،

حال (تباه) من است كه بر تو پوشيده نيست از تو خواهم كه مرا به خود برسانى و بوسيله ذات تو بر تو دليل مى جويم

فَاهْدِنى بِنُورِكَ اِلَيْكَ، وَاَقِمْنى بِصِدْقِ الْعُبُودِيَّةِ بَيْنَ يَدَيْكَ، اِلهى عَلِّمْنى

پس به نور خود مرا بر ذاتت راهنمايى فرما و به يادآر مرا با بندگى صادقانه در پيش رويت خدايا بياموز به

مِنْ عِلْمِكَ الْمَخْزُونِ، وَصُنّى بِسِتْرِكَ الْمَصُونِ، اِلهى حَقِّقْنى بِحَقائِقِ

من از دانش مخزونت و محفوظم دار به پرده مصونت خدايا مرا به حقائق

اَهْلِ الْقُرْبِ، وَاسْلُكْ بى مَسْلَكَ اَهْلِ الْجَذْبِ، اِلهى اَغْنِنى بِتَدْبيرِكَ لى

نزديكان درگاهت بياراى و به راه اهل جذبه و شوقت ببر خدايا بى نياز كن مرا به تدبير خودت

عَنْ تَدْبيرى، وَبِاخْتِيارِكَ(25) عَنِ اخْتِيارى، وَاَوْقِفْنى عَلى مَراكِزِ

درباره ام از تدبير خودم و به اختيار خودت از اختيار خودم و بر جاهاى بيچارگى و درماندگيم مرا واقف گردان

اضْطِرارى، اِلهى اَخْرِجْنى مِنْ ذُلِّ نَفْسى، وَطَهِّرْنى مِــنْ شَكّـى

خدايا مرا از خوارى نفسم نجات ده و پاكم كن از شك

وَشِرْكى قَبْلَ حُلُولِ رَمْسى، بِكَ اَنْتَصِرُ فَانْصُرْنى، وَعَلَيْكَ اَتَوَكَّلُ فَلا

و شرك خودم پيش از آن كه داخل گورم گردم به تو يارى جويم پس تو هم ياريم كن و بر تو توكل كنم پس

تَكِلْنى، وَاِيّاكَ اَسْئَلُ فَلا تُخَيِّبْنى، وَفى فَضْلِكَ اَرْغَبُ فَلا تَحْرِمْنى،

مرا وامگذار و از تو درخواست كنم پس نااميدم مگردان و در فضل تو رغبت كرده ام پس محرومم مفرما

وَبِجَنابِكَ اَنْتَسِبُ فَلا تُبْعِدْنى، وَبِبابِكَ اَقِفُ فَلا تَطْرُدْنى، اِلهى تَقَدَّسَ

و به حضرت تو خود را بسته ام پس دورم مكن و به درگاه تو ايستاده ام پس طردم مكن خدايا مبرّاست

رِضاكَ اَنْ يَكُونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنْكَ، فَكَيْفَ يَكُونُ لَهُ عِلَّةٌ مِنّى، اِلهى اَنْتَ الْغَنِىُّ

خشنودى تو از اين كه علت و سببى از جانب تو داشته باشد پس چگونه ممكن است من سبب آن گردم خدايا تو به

بِذاتِكَ اَنْ يَصِلَ اِلَيْكَ النَّفْعُ مِنْكَ، فَكَيْفَ لا تَكُونُ غَنِيّاً عَنّى، اِلهى

ذات خود بى نيازى از اين كه سودى از جانب خودت به تو برسد پس چگونه از من بى نياز نباشى خدايا

اِنَّ الْقَضآءَ وَالْقَدَرَ يُمَنّينى، وَاِنَّ الْهَوى بِوَثائِقِ الشَّهْوَةِ اَسَرَنى، فَكُنْ اَنْتَ

براستى قضا و قدر مرا آرزومند مى كنند و از آن سو هواى نفس مرا به بندهاى شهوت اسير كرده پس تو

النَّصيرَ لى حَتّى تَنْصُرَنى وَتُبَصِّرَنى، وَاَغْنِنى بِفَضْلِكَ حَتّى اَسْتَغْنِىَ بِكَ

ياور من باش تا پيروزم كنى و بينايم كنى و بوسيله فضل خويش بى نيازم گردانى تا بوسيله تو

عَنْ طَلَبى، اَنْتَ الَّذى اَشْرَقْتَ الاَْنْوارَ فى قُلُوبِ اَوْلِيآئِكَ، حَتّى عَرَفُوكَ

از طلب كردن بى نياز شوم تويى كه تاباندى انوار (معرفت) را در دل اوليايت تا اين كه تو را شناختند

وَوَحَّدُوكَ، وَاَنْتَ الَّذى اَزَلْتَ الاَْغْيارَ عَنْ قُلُوبِ اَحِبّائِكَ، حَتّى لَمْ

و يگانه ات دانستند و تويى كه اغيار و بيگانگان را از دل دوستانت براندى تا اين كه كسى را جز

يُحِبُّوا سِواكَ، وَلَمْ يَلْجَئُوا اِلى غَيْرِكَ، اَنْتَ الْمُوْنِسُ لَهُمْ حَيْثُ اَوْحَشَتْهُمُ

تو دوست نداشته و به غير تو پناهنده و ملتجى نشوند و تويى مونس ايشان در آن جا كه

الْعَوالِمُ، وَاَنْتَ الَّذى هَدَيْتَهُمْ حَيْثُ اسْتَبانَتْ لَهُمُ الْمَعالِمُ، ماذا وَجَدَ مَنْ

عوالم وجود آنها را به وحشت اندازد و تويى كه راهنماييشان كنى آنگاه كه نشانه ها برايشان آشكار گردد چه دارد آن كس كه تو را

فَقَدَكَ، وَمَا الَّذى فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ، لَقَدْ خابَ مَنْ رَضِىَ دُونَكَ بَدَلاً، وَلَقَدْ

گم كرده؟ و چه ندارد آن كس كه تو را يافته است براستى محروم است آن كس كه بجاى تو بديگرى راضى شود و بطور حتم

خَسِرَ مَنْ بَغى عَنْكَ مُتَحَوِّلاً، كَيْفَ يُرْجى سِواكَ وَاَنْتَ ما قَطَعْتَ

زيانكار است كسى كه از تو به ديگرى روى كند چسان مى شود بغير تو اميدوار بود در صورتى كه تو

اَذاقَ اَحِبّآئَهُ حَلاوَةَ الْمُؤانَسَةِ، فَقامُوا بَيْنَ يَدَيْهِ مُتَمَلِّقينَ، وَيا مَنْ اَلْبَسَ

به دوستانت شيرينى همدمى خود را چشاندى و آنها در برابرت به چاپلوسى برخاستند و اى خدايى كه پوشاندى

اَوْلِيائَهُ مَلابِسَ هَيْبَتِهِ، فَقامُوا بَيْنَ يَدَيْهِ مُسْتَغْفِرينَ، اَنْتَ الذّاكِرُ قَبْلَ

بر اولياى خودت خلعتهاى هيبت خود را پس آنها در برابرت به آمرزش خواهى بپاخواستند تويى كه ياد كنى پيش از آن كه

الذّاكِرينَ، وَاَنْتَ الْبادى بِالاِْحْسانِ قَبْلَ تَوَجُّهِ الْعابِدينَ، وَاَنْتَ الْجَوادُ

ياد كنندگان يادت كنند و تويى آغازنده به احسان قبل از آن كه پرستش كنندگان بسويت توجه كنند و توئى بخشنده

بِالْعَطآءِ قَبْلَ طَلَبِ الطّالِبينَ، وَاَنْتَ الْوَهّابُ ثُمَّ لِما وَهَبْتَ لَنا مِنَ

عطا پيش از آن كه خواهندگان از تو خواهند و توئى پربخشش و سپس همان را كه به ما بخشيده اى از ما

الْمُسْتَقْرِضينَ، اِلهى اُطْلُبْنى بِرَحْمَتِكَ حَتّى اَصِلَ اِلَيْكَ، وَاجْذِبْنى بِمَنِّكَ

به قرض مى خواهى خدايا مرا بوسيله رحمتت بطلب تا من به نعمت وصالت نائل گردم و بوسيله نعمتت مرا جذب كن تا

حَتّى اُقْبِلَ عَلَيْكَ، اِلهى اِنَّ رَجآئى لا يَنْقَطِعُ عَنْكَ وَاِنْ عَصَيْتُكَ، كَما اَنَّ

به تو رو كنم خدايا براستى اميد من از تو قطع نگردد و اگرچه نافرمانيت كنم چنانكه

خَوْفى لا يُزايِلُنى وَاِنْ اَطَعْتُكَ، فَقَدْ دَفَعَتْنِى الْعَوالِمُ اِلَيْكَ، وَقَدْ اَوْقَعَنى

ترسم و از تو زائل نشود و گرچه فرمانت برم همانا جهانيان مرا بسوى تو رانده اند و

عِلْمى بِكَرَمِكَ عَلَيْكَ، اِلهى كَيْفَ اَخيبُ وَاَنْتَ اَمَلى، اَمْ كَيْفَ اُهانُ

آن علمى كه به كرم تو دارم مرا به درگاه تو آورده خدايا چگونه نوميد شوم و تو آرزوى منى و چگونه پست و خوار شوم

وَعَلَيْكَ مُتَّكَلى، اِلـهى كَيْفَ اَسْتَعِزُّ وَفِى الذِّلَّةِ اَرْكَزْتَنى، اَمْ كَيْفَ لا

با اين كه اعتمادم بر توست خدايا چگونه عزت جويم با اين كه در خوارى جايم دادى و چگونه عزت نجويم با اين كه

اَسْتَعِزُّ وَاِلَيْكَ نَسَبْتَنى، اِلـهى كَيْفَ لا اَفْتَقِرُ وَاَنْتَ الَّذى فِى الْفُقَرآءِ

به خود مُنْتَسِبَم كردى خدايا چگونه نيازمند نباشم با اين كه تو در نيازمندانم

اَقَمْتَنى، اَمْ كَيْفَ اَفْتَقِرُ وَاَنْتَ الَّذى بِجُودِكَ اَغْنَيْتَنى، وَاَنْتَ الَّذى لا اِلهَ

جاى دادى يا چگونه نيازمند باشم و تويى كه به جود و بخششت بى نيازم كردى و تويى كه معبودى

غَيْرُكَ، تَعَرَّفْتَ لِكُلِّ شَىْء، فَما جَهِلَكَ شَىْءٌ، وَاَنْتَ الَّذى تَعَرَّفْتَ اِلَىَّ فى

جز تو نيست شناساندى خود را به هر چيزو هيچ چيزى نيست كه تو را نشناسد و تويى كه شناساندى خود را به من در

كُلِّ شَىْء، فَرَاَيْتُكَ ظاهِراً فى كُلِّ شَىْء، وَاَنْتَ الظّاهِرُ لِكُلِّ شَىْء، يا مَنِ

هر چيز و من تو را آشكار در هر چيز ديدم و تويى آشكار بر هر چيز اى كه

اسْتَوى بِرَحْمانِيَّتِهِ، فَصارَ الْعَرْشُ غَيْباً فى ذاتِهِ، مَحَقْتَ الاْثارَ بِالاْثارِ،

بوسيله مقام رحمانيت خود (بر همه چيز) احاطه كردى و عرش در ذاتش پنهان شد تويى كه آثار را به آثار نابود كردى

وَمَحَوْتَ الاَْغْيارَ بِمُحيطاتِ اَفْلاكِ الاَْنْوارِ، يا مَنِ احْتَجَبَ فى

و اغيار را به احاطه كننده هاى افلاك انوار محو كردى اى كه در سراپرده هاى عرشش

سُرادِقاتِ عَرْشِهِ عَنْ اَنْ تُدْرِكَهُ الاَْبْصارُ، يا مَنْ تَجَلّى بِكَمالِ بَهآئِهِ

محتجب شد از اين كه ديده ها او را درك كنند اى كه تجلى كردى به كمال زيبايى و نورانيت

فَتَحَقَّقَتْ عَظَمَتُهُ الاِْسْتِوآءَ، كَيْفَ تَخْفى وَاَنْتَ الظّاهِرُ، اَمْ كَيْفَ تَغيبُ

و پابرجا شد عظمتش از استوارى چگونه پنهان شوى با اين كه تو آشكارى يا چگونه غايب شوى كه

وَاَنْتَ الرَّقيبُ الْحاضِرُ، اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْء قَديرٌ، وَالْحَمْدُ للهِِ وَحْدَهُ.(26)

تو نگهبان و حاضرى براستى تو بر هر چيز توانايى و ستايش مخصوص خداست تنها.

6ـ در پايان روز عرفه اين دعا را بخوان:

يا رَبِّ إنَّ ذُنُوبى لا تَضُرُّكَ، وَاِنَّ مَغْفِرَتَكَ لى لا تَنْقُصُكَ، فَاَعْطِنى ما لا

پروردگارا همانا گناهان من زيانى به تو نزند و محققاً آمرزش تو از من نقصانى به تو نرساند پس عطا كن به من آنچه را

يَنْقُصُكَ، وَاغْفِرْ لى ما لايَضُــرُّكَ.(27)

نقصانت نرساند و بيامرز برايم آنچه را زيانت نزند.

همچنين بخوان:

اَللّهُمَّ لا تَحْرِمْنى خَيْرَ ما عِنْدَكَ لِشَرِّ ما عِنْدى، فَاِنْ اَنْتَ لَمْ تَرْحَمْنى

خدايا محرومم مكن از آن خيرى كه نزد توست بخاطر آن شرى كه در پيش من است پس اگر تو به

بِتَعَبى وَنَصَبى، فَلا تَحْرِمْنى اَجْرَ الْمُصابِ عَلى مُصيبَتِهِ.(28)

رنج و خستگيم رحم نمى كنى پس محرومم مدار از پاداش مصيبت ديده اى بر مصيبتش.

7ـ به هنگام غروب روز عرفه، دعاى عشرات را بخوان كه در بخش دعاهاى معروف (صفحه 108) گذشت. اين دعا كه خواندنش در هر صبح و شام مستحب است، آن را در پايان روز عرفه نيز بخوان.
مرحوم «سيّد بن طاووس» در اعمال روز عرفه، اين دعا را ذكر كرده است.(29)


--------------------------------------------------------------------------------

1. زاد المعاد، صفحه 256.
2. خصال، جلد 2، صفحه 517، حديث 4.
3. زادالمعاد، صفحه 256.
4. زاد المعاد، صفحه 330 .
5. همان مدرك، صفحه 258 و مصباح كفعمى، صفحه 661 .
6. مصباح كفعمى، صفحه 661.
7. مصباح المتهجّد، صفحه 715.
8. همان مدرك.
9. بحارالانوار، جلد 98، صفحه 86، حديث 8.
10. اقبال، صفحه 332.
11. زاد المعاد، صفحه 258.
12. مصباح كفعمى، صفحه 661.
13. همان مدرك، صفحه 423.
14. مصباح كفعمى، صفحه 662.
15. همان مدرك، صفحه 671.
16. اين دو تن را از اصحاب امام حسين(عليه السلام) به شمار آورده اند و برخى از علماى «علم رجال» بشر بن غالب اسدى را از اصحاب
صفحه 301
اميرمؤمنان، امام حسن، امام حسين و امام سجاد(عليهم السلام) دانسته اند (معجم رجال الحديث، جلد 4، صفحه 227).
17. اين دعا را سيّد بن طاووس در اقبال، صفحه 339 و شيخ كفعمى در بلدالامين، صفحه 251 و علاّمه مجلسى در بحارالانوار، جلد 95، صفحه 216 آورده اند و ما آن را مطابق نسخه متداول كه با آنچه در بلدالامين است، تفاوت اندكى دارد، نقل مى كنيم.
18. در بلدالامين «لها و بها» آمده است.
19. در بلدالامين، يك بار «لك العُتبى» آمده است.
20. در بلدالامين آمده است: «يا من لا يعلم ما يعلمهُ الاّ هو».
21. كلمه «علمتُ» در بلدالامين نيامده.
22. بلدالامين: وَاعْفُ اللّهُمَّ عَنّا.
23. بلدالامين: وَفِّقنا.
24. گرچه بعضى از علما در معتبر بودن اين اضافه ترديد كرده اند، ولى انصاف اين است كه اين زيادتى نيز مضامين مهمّى دارد و در حال و هواى همان دعاى عرفه است و چيزى كه نشان دهد از اضافات گروه هاى منحرف است در آن نيافتيم.
25. اقبال: باختيارك لى.
26. اقبال، صفحه 348.
27. همان مدرك، صفحه 420.
28. اقبال، صفحه 420 .
29. همان مدرك، صفحه 417.



تعداد بازديد اين صفحه: 424
خانه | بازگشت | Quran Guest (qguest)

طراحی، پیاده سازی و اجرا توسط شبکه ملی مدارس ایران ( رشد )

www.roshd.ir Powered By Sigma ITID.