|
|
|
گذرى بر زندگى حضرت علياكبر عليهالسلام |
|
علياكبر عليهالسلام يازدهم شعبان سال سي و سوم هجري به دنياي پر غوغاي حياتپاگذاشت. پدر در گوش راست او اذان گفت و ديگر گوش وي را با ترنم اقامه آشنا ساخت تا از آغاز با نغمه توحيد، نبوت، امامت و ولايت آشنا شود و با چنين سرودهايي راه روشن رستگاري را از عمق جان بيابد. آشفتگي اوضاع سياسي آن عصر بدان حد بود كه نام «علي» جرمي نابخشودني حساب ميشد و بر زبان راندن اين واژه مقدس ممنوع بود. پدر وي، كه به خوبي ميدانست نام ديباچه شخصيت و نشان دهنده شرافت، ادب و عظمت انسان است، نام كودك را «علي» نهاد تا بهترين بركات و زيباترين صفات بر درياي وجود فرزندش ريزان شود. درپي آن، لقب «اكبر» نيز براي او انتخاب كرد تا «علي اكبر» كه به عنوان پسر نخستخانواده است با ديگر فرزندان، كه نامآنان نيز علي خواهد بود، تفاوت يابد.
پدر علي كه همانند پدرانش از تمامي اصول اساسي و شيوههايشيرين تربيتي آگاهي داشت، خود را با دنياي كودكي هماهنگ ميكرد و رفتاري كه شايسته كودكي فرزند بود، انجام ميداد تا همانند جد عزيز خود عمل كرده، لحظهاي از شرايط روحي رواني كودك دلبند خويش دور نماند.
همراه با بزرگ شدن علي، پدر سخنان برتر، آداب والاتر وشيوههاي زندگي و احترام بيشتر به او ميآموخت تا شخصيت خود را باز يابد و از ارزش وجود خود بيشتر آگاه شود.
بدين خاطر هنگام نام بردن از او، الفاظي همراه با احترام به كار ميبرد تا از آغاز زندگي، احساس سرافرازي و شخصيت كند.
به سوي مدرسه علي كه هفتساله شد، به تمرينهاي فكري و آموزشهاي ديني پرداخت و با مراقبتهاي صحيح سنجيده پدر، بنيانهاي اعتقادي در روان او و شيوههاي رفتاري در اعمال او رشدي بيشتر يافت.
روزي پدر، عبدالرحمان را به آموختن سوره حمد به فرزندشگمارد. وقتي آموزش تمام شد و علي در حضور پدر سوره حمد راقرائت كرد، پدر، هداياي فراوان به عبدالرحمان بخشيد. آنگاه به اطرافيان كه از اين همه بذل و بخشش تعجب كرده بودند، فرمود:
«اين هدايا توان برابري عطاي معلم علي را ندارد كه در برابر تعليم قرآن، همه هدايا ناچيز است»
علي در جواني با ويژگيهاي اخلاقي و رفتاري خود نگاه انبوه جوانان را به سوي خود جلب ميكرد. آنچه در اين فراز از داستاناو گفته ميشود، نكتههايي است كه بيترديد با مطالعه و رد شدن تاثيري بسزا نخواهد داشت، از اين رو، بايد از سرصبر و تامل بيشتر مطالعه و مرور كنيم و به خاطر بسپاريم.
علي صفات جدّ خود را ميدانست، از اينرو، هماره در آينه اخلاق و رفتار او نظر ميكرد و خود را بدان صفات ميآراست. به هنگام جواني در ميان جمع و با دوستان خود، گشاده رو و شادمان بود؛ ولي در تنهايي اهل تفكر و همراه با حزن بود. علاقه فراواني بهخلوت با خداي خود و پرداختن به راز و نياز و گفتگو باخالق هستي داشت. در زندگي آسانگير، ملايم و خوشخو بود، به روي كسي خيره نميشد. بيشتر اوقات بر زمين چشم ميدوخت و با بينوايان و فقرا كه از نظر ظاهري در جامعه و نگاه دنياطلبان احترام چشمگيري نداشتند. نشست و برخاست ميكرد، با آنان همسفرهميشد.
هرگز عيبجويي نميكرد و از مداحي نابجا و شنيدن چاپلوسي افراد دوري ميكرد. تمامي انسانها را بندگان خدا ميدانست و از تحقير آنان خودداري ميورزيد. در طول عمر خويش به كسي دشنام نداد و ناسزا نگفت. از دروغ تنفر داشت و صداقت و راستگويي شيوه هميشه او بود. بخشنده بود و آنچه به دست ميآورد، به ديگران بويژه نيازمندان انفاق ميكرد. به عيادت بيماران ميرفت.
براي همسالان برادري مهربان و براي كودكان پدري پرمحبت بود و مسلمانان را مورد لطف و عطوفتخويش قرار ميداد. امور دنيوي و اضطرابهاي مادي او را متزلزل نميساخت.
زندگي علي ساده بود و در آن از تجمل و اسراف اثري ديده نميشد. آنان كه اخلاقي نيكو و فضايلي شايسته داشتند، هميشه مورد تكريم و احترام وي بودند و خويشاوندان از صله او بهرهمند ميشدند. از صبري عظيم برخوردار بود و از هيچ كس توقع و انتظاري نداشت.
در ميدان رزم سلحشوري شجاع، نيرومند و پرتوان بود و انبوه دشمن هرگز او را بيمناك نميساخت. در اجراي عدالت و دفاع از حق، قاطع و استوار بود. به ياري محرومان و مظلومان ميشتافت و در برابر ظالمان ميايستاد. تا حق را به صاحبش برنميگردانيد، آرام نميگرفت. به دانش اندوزي و فراگيري معارف اهميت زيادي ميداد و همواره پيروان خود را از جهالت و بيخبري باز ميداشت.
به پاكيزگي و آراستگي علاقهاي وافر داشت و اين صفت از دوران كودكي در او ديده ميشد. از اين رو هماره بر تميزي لباس و بدن اهتمام ميورزيد.
بسيار فروتن بود و از تكبر نفرت داشت. نه تنها برانسانها بلكه باحيوانات نيز محبت داشت و با مهرباني و انصاف با آنانرفتار ميكرد. آنان كه قيافه ظاهري و سيماي به نور نشسته علي را ديدهاند،چهره وي را اين گونه ترسيم كردهاند:
قيافهاش بسيار با ابهتبود و چون ماه تابان ميدرخشيد. به زيبايي و پاكيزگي آراسته بود. چون به طرف كسي بر ميگشت با تمام بدن بر ميگشت. نگاهش به زمين بود تا بهآسمان. (تاريخ يعقوبي، ج 1، ص 513)
... با اين ويژگيهاي روشني آفرين به خوبي ميتوان او را شناخت، وي علي اكبر پور والاي امام حسين عليهالسلام است. جواني زيبا كه همانند جد خود رسول خدا صلياللهعليهوآله در سيرت، سپيد و در صورت، آسماني مينمود و هماره ياد و نام پيامبر صلياللهعليهوآله از چگونگي سخن گفتن و يا راه رفتن و ديگر برخوردهاي اجتماعي و اخلاقي او ميتراويد. از اين رو، امامحسين عليهالسلام او را شبيهترين در خلقت و آفرينش، اخلاق و صفات روحي، گفتار و آداب اجتماعي به رسولخداصلياللهعليهوآله) معرفي ميكرد.
كلام شيرين، بيان روان، ادب بسيار در برابر پدر و مادر، اطاعتبيچون و چرا از مقام ولايت و دلدادگي به حقيقت، برگي ديگر اززندگاني زرين علي اكبر بود. اين ويژگيها چون با فروتني او همراه ميشد، نگاه تحسينآميز همگان را به دنبال داشت.
در ساحل فرات علي در حماسه كربلا، درخششي چشمگير داشت و با هر بار حمله خود، دهها نفر را به خاك هلاكت ميانداخت. قهرمانان عرصههاي نبرد، كمتر از دانش و بينش بهره دارند؛ زيرا در مسير رزم و جنگ قرار داشته و فرصتنداشته و يا علاقه كمتري به درس آموزي و دانش آفريني از خود نشان ميدهند؛ اما علي اكبر، جواني چند بعدي بود و سطرهاي كتابوجودش با حكمت نگاشته شده بود. چشمههاي دانش و دانايي از اعماقوجودش ميجوشيد. در مجالس گوناگون عالمانه و انديشمندانه لب بهسخن ميگشود و به دور از غرور و تكبر مردانه سخن ميگفت.
ماجوانان هرچند از صفات خوبي بهرهمند باشيم، گاه توان تحملسختيها و ظرفيت رويارويي با مصايب را از دست ميدهيم و سنگيني ناملايمات زندگي، تعادل رفتار و گفتارمان را ميربايد.
علي اكبر در چنين صحنههاي سخت و طاقتسوز، تنها به رضا و تسليم الهي فكر ميكرد و چنان در برابر بلاهاي الهي آرام و مطمئن بود كه گاه حيرت و شگفتي ديگران را برميانگيخت. از اين رو، درهنگامه درد آلود كربلا به پدر گفت:
«اولسنا علي الحق» (پدرجان) آيا ما برحق نيستيم؟
و چون امام فرمود: آري، گفت: در اين هنگام، باكي از مرگ نداريم.
اين روحيه قوي و صفات شايسته، چنان ابهت و عظمت به علي اكبر داده بود كه افزون بر دوستان، دشمنان آگاه نيز به برتريهايش اعتقاد و اعتماد داشتند و اعتراف ميكردند. معاويه روزي ازاطرافيانش پرسيد: «چه كسي در اين زمان براي خلافت مسلمانان بر ديگران برتري دارد و براي حكمراني بر مردم از ديگرانسزاوارتر است؟» روباه صفتان زشتسيرت كه نام و نان خود را در تملق مييافتند، به ستايش خليفه پرداختند و او را لايق اين منصب معرفي كردند.
معاويه گفت: نه چنين نيست:
«اولي الناس بهذالامر علي بن الحسين بن علي جده رسول الله و فيه شجاعه بنيهاشم و سخاه بني اميه و رهو ثقيف؛ شايستهترين افراد براي امر حكومت، علي اكبر فرزند امام حسين است كه جدش رسول خدا صلياللهعليهوآله است و شجاعت بنيهاشم، سخاوت بنياميه و زيبايي قبيله ثقيف را در خود جمع كرده است» (مقاتل الطالبيين، ص 78)
روز عاشورا پس از شهادت ياران امام، اولين كسى كه اجازه ميدان طلبيد تا جان را فداى دين كند، او بود. اگر چه به ميدان رفتن او بر اهل بيت و بر امام بسيار سخت بود، ولى از ايثار و روحيه جانبازى او جز اين انتظار نبود. حضرت علىاكبرعليهالسلام، نزديكترين شهيدى است كه با امام حسين عليهالسلام دفن شده است. مدفن او پايين پاى ضريح مقدس اباعبد الله الحسين عليهالسلام، در كربلاي معلّي قرار دارد.
|
|
|
|
|